part 19

453 136 14
                                    

جین لبخند مسخره ای زد: گردنبند؟ دارید راجب چی صحبت میکنید؟

این سوک دستش رو داخل جیبش گذاشت: دارم راجب گردنبندی حرف میزنم که جینا از مادرم به یادگار داشت

قدمی به جین نزدیک شد و ادامه داد: گردنبندی که فکر میکنه دزدیده شده ولی هردومون میدونیم که اون گردنبندی که دزدیده شد گردنبند واقعی نیست

جین اخمی کرد و قدمی به عقب برداشت تا از این سوک فاصله بگیره و پرسید: و میتونم بپرسم شما از کجا راجب این موضوع میدونید؟ و چرا فکر میکنید گردنبند اصلی دست منه؟

این سوک : احتمال اینکه دست تو باشه بیشتر از بودن دست اون دوتا امگای سلطنتیه

جین: تو... تو از کج....

این سوک انگشت اشاره اش رو روی لب های درشت و قرمز جین گذاشت و نذاشت ادامه ی حرفش رو کامل کنه: من یه گرگینه ام و تو یه گرگ، میتونم رایحه ت رو از فاصله ی دور هم تشخیص بدم

جین با تعجب گفت : ولی من که رایحه ای ندارم

این سوک پوزخندی زد: فکر میکنی....... شاید به عنوان یه بتا رایحه ای نداشته باشی ولی به عنوان یه محافظ داری..... البته یه محافظ فراری که سه سال پیش فرار کرده

با پایان حرفش به سمت ساختمون راه افتاد تا پیش بقیه بره و جین رو که شکه بود تنها گذاشت

جین با وحشت زمزمه کرد: اون اینا رو از کجا میدونه؟



جین با رنگی که پریده بود به سمت بقیه اومد

جیمین اروم بازوش رو گرفت: هیونگ خوبی؟

جین:چ....چی؟

جیمین: هیونگ رنگت پریده خوبی؟ چرا انقدر دیر اومدی؟  اتفاقی افتاده؟

جین: نه اتفاقی نیوفتاده فقط گرممه
چشمش به هوسوک و جینا ی کز کرده گوشه ی دیوار و تهیونگی که به بازوی یونگی چسبیده بود و با ذوق به همراه یونگی و کوک که اونا هم خوشحال به نظر میرسیدن به حرف های مرد جوونی که پیرهن ازمایش گاه تنش بود گوش میکردند افتاد

جین: من نبودم چی شد؟ اینا چرا کز کردن یه گوشه؟ اونا چرا کبکشون خروس میخونه؟

جیمین: چرا انسان ها باید کبک داشته باشن که صدای خروس در بیاره؟

جین دستش رو محکم زد به پیشونیش: تو و اون تهیونگ چه مشکلی با اصطلاحات دارید اخه بابا اینا اصطلاحن

جیمین: باشه بابا روانی..... جینا و هوسوک فهمیدن بتا و امگان ناراحتن و یونگی یه الفا ست
بعد با ذوق گفت: کوکی م یه الفای اصیله
بعد با خجالت و گونه های رنگ گرفته ادامه داد: اون اقا هم داره راجب رات و هیت و نا...نات و اینا بهشون میگه

جین لبخندی به خجالت جیمین زد و خیلی زود لبخندش رنگ شیطنت گرفت: واااو پس حالا که کوک میدونه نات چیه قراره ناتت کنه؟ اوف بعد تو ازش بچه اخخخخ

 Love HateDonde viven las historias. Descúbrelo ahora