part 24

486 143 27
                                    

با رسیدن به چاه عمیقی کمی مکث کرد
دلش رو به دریا زد و اروم داخل چاه پرید

با شنیدن دوباره ی صدای کمک توی ذهنش سعی کرد عجله کنه
خواست واردن تونل تاریک رو به روش بشه که دستمالی جلوی بینیش قرار گرفت و بعد سیاهی مطلق

این سوک جیمین و براید استایل بغل کرد: امگا های سلطنتی فضول

کمی امگا ی رو دستش رو جا به جا کرد تا بتونه گوشیش رو از تو جیبش در بیاره
بعد از بیرون اوردن گوشیش شماره ی ایان راننده ی شخصیش رو گرفت تا به دنبالش بیاد

سوار ماشین شد
امگا رو روی صندلیای عقب خوابوند و خودش روی صندلی کمک راننده جای گرفت و به ایان علامت داد که حرکت کنه

ایان: قربان کجا بریم؟

این سوک بی حوصله ازمایشگاهی گفت و با دستیار دیگش تماس گرفت

از اینه ی ماشین نگاهی به جیمین انداخت: دلم نمیخواست بکشمت امگا.... نه به این زودی

با پارک شدن ماشین جلوی ازمایشگاه از ماشین پیاده شد و رو به ایان که تازه پیاده شده بود گفت: ببرش داخل

ایان بله قربانی گفت و در عقب رو باز کرد و امگای بیهوش رو براید بغل کرد و به سمت ساختمون راه افتاد

این سوک سمت اتاقش راه افتاد
دستیگره ی در رو پایین کشید با باز شدن اتاقش واردش شد

از کنار مبل های چرمش گذشت و سمت کتابخونه ش رفت و چندتا از کتاب هارو بیرون

با کنار رفتن کتابخونه و نمایان شدن ال ای دی بزرگی چشماش و بست و وقتی باز کرد به رنگ سبز بود
دستش و روی صفحه ی ال ای دی گذاشت که روشن شد

بعد چند لحظه تصویر گرگی نمایان شد

این سوک: اوه میونگ

میونگ از بین دندون هاش غرید: مریدا

این سوک: درسته یادم نبود خوشت نمیاد با اسم سابقت صدات بزنن مریدا

میونگ چشمی چرخوند: نقشه در چه حاله؟

این سوک پوزخندی زد

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ساعت ۱۰ صبح بود همه با کسلی روی میز ناهار خوری نشسته بودن

کوک با چانیول بخاطر گفتن حقیقتی که نمیخواست قبول کنه قهر بود و بخاطر بحث دیشبش با یونگی هم قهر بود

فلش بک دیشب

کوک اروم سمت چانیول رفت

کوک: هی چان

چانیول سمت کوک برگشت: بله؟

کوک: میخوام راجب موضوعی باهات حرف بزنم

چانیول: چی؟

کوک دستش و پشت سرش کشید: راجب جیمینه نمیدونم چطوری توضیح بدم

 Love HateWhere stories live. Discover now