part 22

461 139 8
                                    

با کمک دیوار به سختی از روی زمین بلند شد
نگاهی به اطراف انداخت انگار توی یه چاله ی عمیق افتاده بود به دایون نگاه کرد که اون هم داشت به سختی بلند میشد

جینا با داد دایون رو متوجه ی خودش کرد: اینجا دیگه کدوم جهنمیه؟

دایون: من از کجا بدونم؟

جینا: تو مارو اوردی اینجا

دایون انگشتش سمت جینا گرفت : من تو رو نیوردم اینجا تو تعقیبم کردی

جینا: انگشت اتهامت و ببر سمت خودت تو چرا نصف شبی از خونه اومدی بیرون؟

دایون: دلیلی برای جواب دادن بهت ندارم
چرا تعقیبم کردی؟

جینا با تخسی دست به سینه شد و پشتش و به جینا کرد: دلیلی نمیبینم جواب بدم

کمی در سکوت گذشت که بالاخره جینا ترسش به غرورش غلبه کرد و سکوت رو شکست : چطوری خارج شیم؟

دایون نگاهی به اطراف انداخت
گودال انقدر عمیق بود که نمیتونستن خارج شن
و تنها راه خروج تونلی بود که به گودال وصل بود ولی خیلی تاریک و تنگ بود و البته خروجی نامعلومی داشت و ممکن بود به جای بدتری ختم بشه

دایون: خب ۲ راه داریم

با نگاه سوالی جینا ادامه داد: یا همینجا میمونیم تا پیدامون کنن و نجاتمون بدن که البته اگه ندن از گشنگی و تشنگی میمیریم و البته احتمالش هم هست که دعوامون شه همدیگه رو بکشیم دومین راه هم اینه که وارد این تونل بشیم که معلوم نیست وضعیتمون رو بهتر کنه یا بد تر

جینا نگاهی به دایون کرد و بعد به تونل نگاهی انداخت: ما به صبح نکشیده یکیمون اون یکی رو می کشه پس راه دوم

هر دو به تونل نگاه کردن و اب دهنشون رو صدا دار قورت دادن

دایون: تو اول برو

جینا : خودت اول برو

دایون هوفی کشید و اول وارد تونل شد و بعد از اون جینا هم وارد تونل شد

جینا: اَههه این تونل انتها نداره؟ خیلی تاریکه من هیچی نمیبینم احساس میکنم هر لحظه ممکنه یه حشره بره تو جونم

دایون: انقدر غر نز.....جیغغغغغغغ

جینا یه قدم دیگه برداشت: چی ش.....جیغغغغغغ
با سر خوردنش جیغی کشید

جینا: این... این دیگه چه کوفتیه؟
با دستاش سعی کرد جلوی سر خوردنش تو اون تونل که به سمت پایین میرفت رو بگیره ولی موفق نشد
صدای اخ دایون توی فضا پیچید
زیاد طول نکشید که صدای اخ جینا هم با فرود اومدن روی یه زمین سفت در اومد

همون طور که باسنش رو ماساژ میداد تا از دردش کم بشه بلند شد: اه چقدر من امروز.... واوووو

دایون هم بلند شد: اووو ماییی گادددد

 Love HateWhere stories live. Discover now