سرشو پایین انداخت و نگاهی به دست چپش کرد.
درد خفیفی رو احساس میکرد ولی بنظرش چیز مهمی نبود پس توجهی بهش نکرد.
پسر رو به روشون همراه با اکیپش با خشم و استرس بهشون نگاه میکردن و بقیه افرادی هم که امشب برای کورس اینجا جمع شده بودن نزدیکشون وایساده بودن.
درسته که نتونسته بودن کاری که براش اومده بودن رو انجام بدن ولی چیزی چند برابر مهیجتر نسیبشون شده بود و نگاههاشون بین دو پسر تخس و افراد رو به روشون در گردش بود.
زیاد به هم نزدیک نبودن ولی بخاطر طرز ایستادنشون حلقهای تشکیل داده بودن و تقریبا همگی منتظر بقیه قضایا بودن.
قدماشو بلند کرد و کنار هردوشون وایساد که سرشون سمتش چرخید
جونگکوک: اگه شما انجامش نمیدین امتیازش رو واگذار کنین.
دستش رو از دور شونه سوکجین جدا کرد و نیم گام فاصله گرفت.
چشمکی که جونگکوک به هردوشون زد، لبخند روی لباشون رو تشدید کرد.صدای بشاشش رو بالا برد و اعلام کرد
سوکجین: ما امتیازمون رو میدیم به دوستمون
جونگکوک: و من فقط اون پسری رو میخوام که شروع به زر زدن کرد
میتونستن ترس پسر مقابلشون رو حس کنن.
داشت مثل یه هرزه پاس کاری میشد.
باخته بود و قرار بود برای یه پسر ساک بزنه.
از برق چشمای شرور پسر دندون خرگوشی هم معلوم بود قرار نیست به سادگی ولش کنه.
مثل اینکه امشب طولانیتر از این حرفا بود.
راضی از کاری که کرد، نگاه خصمانهای به همون پسر که الان داشت بدترین لحظات عمرشو میگذروند، انداخت و سمت نامجونی که حواسش پرت بود چرخید.
داشت دستشو توی جیبش میبرد و انگار قصد داشت گوشیشو خارج کنه که سوکجین مقابلش وایساد.
صورتش رو با هر دو دستش قاپ گرفت و کمی پایین کشید.لباش کمی از هم فاصله گرفتن و به نرمی روی لبای درشت و خوش فرم نامجون قرار گرفت.
چشماشون ناخوداگاه روی هم افتاد و با ذره ذره وجودشون بوسه رو بلعیدن.
ضربان قلبش بالا رفت و به این فکر کرد که چرا انقد کم همچین چیزی رو باهاش تجربه کرده بود.
لمس سادهی لبها که شاید به دفعات انگشت شماری توی رابطهشون رخ داده بود ولی شیرینترین نوع لمس و کیس بود.
دست راست نامجون دور کمر باریکش حلقه شد و با فشار کوچیکی به خودش چسپوندش.
سوکجین دستش رو بالا آورد و از پهلو، موازی با صورت هردوشون، انگشت فاکش رو سمت افرادی گرفت که با توهین و تمسخر قصد داشتن هویت و گرایششون رو زیر سوال ببرن.
صدای دست و سوت اطرافشون بلند شد ولی حقیقتا نامجون متوجهش نشد.
جین فشار خفیفی به لب پایینی نامجون که بین لباش بود وارد کرد و به آرومی ازش جدا شد.
نگاهش رو به چشمای باز شدش دوخت و به آرومی لب زدسوکجین: سیکتیر به همه اونایی که فکر میکنن با چرت و پرت گفتن من از چشیدن لبای مست کنندت دست میکشم.
قلبش رو لبریز از احساسات مختلف حس میکرد.
نگاهش رو بین چشمای مشتاق و گردش چرخوند.
بی اختیار سرشو زیر گردنش برد و نوک بینیشو روی شاهرگش گزاشت.
دستش به کمرش چنگ زد و نفس عمیقی کشید.
ریههاش پر از عطر تلخ سوکجین شد و آرامش داخل رگهاش جهید.
لبخند آرومی روی لباش نشست و سرشو بغل کرد.
سوکجین این احساس رو قبلا تجربه نکرده بود ولی به خوبی میشناختش.
اون قلبشو به پسر کوچولوی لوس میون دستاش باخته بود.
طوری که همون تتو روی مچش حک شده بود، خودش و عشقش هم روی قلبش حکاکی شده بودن و از بین رفتنشون زیادی محال به نظر میرسید.
وقتی به خودش اومد که از اون جا جیم زده بودن و مسیرشون نامشخص بود.
مسیر، مبدا، مقصد هیچ کدوم کوچکترین ارزشی نداشتن وقتی تنها هدفشون با هم بودن بود.
حتی درد خفیف مچ دست نامجون هم برای خودش مهم نبود در هر حال این پیامد رانندگی با خوابالودگی بود و لحظهای که موتوراشون موازی با زمین بود، اگه به موقع از دستاش استفاده نمیکرد در بهترین حالت فلج میشد و تمام.
YOU ARE READING
WHAT IF I LOVE YOU? | NAMJIN
Fanfictionکیم نامجون، کیم سوکجین، مین یونگی، جانگ هوسوک، پارک جیمین، کیم تهیونگ، جئون جونگکوک هفت دوست صمیمی که از دوران راهنمایی سر یه تنبیه رابطشون شروع میشه و هنوز ادامه داره. اونا دوستاییان که قراره تا هشتاد سالگی همچنان با هم بمونن و کورس موتور سواری ت...