Song: such a whore - jvla
~•~•~
روی صندلی رو به روی پیشخوان نشست و هوسوک هم متقابلا رو صندلی کنارش جای گرفت.
چند مین بیشتر نگذشته بود که دختر بارمن متوجهشون شد و با شناختشون، لبخند گشادی زد.
ذوق زده به طرفشون رفت و رو به روشون وایساد
سولی: هی گایز چقد از دیدنتون خوشحالم خوش اومدین
مشتش رو سمتش گرفت
سوکجین: وروجک تو چرا هر روز خوشگلتر از روز قبل میشی؟ راز موفقیتت چیه؟
با هوسوک هم های فایو رفت و بعد چشمکی به سوکجین زد
سولی: کام
هوسوک: ریدم دهنت
قهقه کوتاهی زد و شروع به اماده سازی یه کوکتل واسشون کرد.
سولی: حقیقته خب چی بگم؟!
سوکجین با دیدن فعالیتش خیلی کوتاه گفت
سوکجین: ترکیبی بزن.. سنگیندست از کارش کشید نگاهی به سوکجین انداخت
سولی: وایسا برسی بعد
بعد یهو انگار چیزی یادش اومده باشه، ابروهاش رو بالا انداخت
سولی: واییی حواسم نبود.. نامجون کجاست کی میرسه؟
سوکجین: کی میرسه؟ اگه میخوای یه درصد به این فکر کن شاید اصلا نیاد
سمت قفسه طویل و عریض نوشیدنیها رفت و وسایل مورد نیازش رو جدا کرد.
دوباره برگشت سر جای خودش و بطریها رو روی میز چید.
شاتی که میخواست رو بالا اورد و شروع به ترکیب مواد کرد.
نیازی به هم زدن نبود همین که میریختشون تو شات، اماده میشد
سولی: شاید جون میدونم قطعا میاد.. یکیتون اینجا باشه و اون یکیتون سر و کلهش پیدا نشه؟! محاله
قیافش مغموم شد و این از چشمای تیزبین سولی و هوسوک دور نموند
سرش رو کمی پایین انداخت و نگاهش رو از هردوشون دزدید.
از اونجا که سوکجین ادم غیر قابل پیش بینی بود، هوسوک توقع این رو ازش رو هم داشت چون محض رضای فاک اون پسر هیچیش معلوم نبود.سوکجین: اوهوم
سوکجین به همین حرف بسنده کرد و نگاه سولی و هوسوک دودلتر شد.
سولی نهیبی به خودش زد
احتمالا زیاده روی کرده بود
سولی: امم.. متاسفم من فقط برای دیدنتون هیجان داشتم
هوسوک نیم نگاهی به سولی پشیمون انداخت
شات اماده شده رو روی پیشخوان گذاشت و به هیچ عنوان یادش نبود یه چیزیم به هوسوک بده که گلوش رو تر کنه.
با من من گفت
سولی: احتمالا.. دعواتون شده؟
بدون اینکه سرشو بالا بیاره، به دو طرف تکونش داد و حرفش رو نفی کرد ولی هوسوک که کنارش نشسته بود متوجه پر شدن چشماش از اشک شد و تعجب توی صورتش نشست.
سولی: میدونم به من مربوط نیست ولی.. یه دعوای الکی ارزش به هم زدن رابطتون رو نداره.. شما خیلی با هم جورین.. خیلی خوبین و من.. بنظرم هر چی که هست بشینین راجع بهش حرف بزنین و حلش کنیناین بار سرش رو بالا اورد و بهش نگاه کرد.
حدس هوسوک درست بود سوکجین واقعا چشماش پر بود.
سوکجین: ح.حرف بزنیم؟
نگاهی بین هوسوک و سولی رد و بدل شد و هوسوک سری براش تکون داد
دوباره سمت سوکجین چرخید و ادامه داد
سولی: اوهوم حرف بزنین.. خیلی از مشکلات از سر سوتفاهم بین زوجین پیش میاد.. منظورم اینه که.. اه میدونم این حرفا به من نمیاد ولی ادما اینجا سر درد دلشون باز میشه چون مستن و خب.. منم اطلاعات زیادی در این زمینه به دست اوردم
حالا علاوه بر سوکجین، توجه هوسوک هم جلب شده بود.
هر دو با نگاه مشتاق و سوالی بهش نگاه کردن بهرحال اوضاع عشقی هوسوکم اصلا خوب نبود.
وقتی نگاهشون رو دید، نگاهی به اطراف مرد و مطمئن شد که بقیه بارمنها مشغول رسیدن به سفارشات بقیه هستن، پس با خیال راحت شروع کرد
سولی: اینکه ازش دلخوری کاملا معلومه ولی.. فقط باهاش حرف بزن.. شاید اونم از یه سری چیزا ناراحته اینجوری دیگه تو دل هیچکدومتون نمیمونه.
YOU ARE READING
WHAT IF I LOVE YOU? | NAMJIN
Fanfictionکیم نامجون، کیم سوکجین، مین یونگی، جانگ هوسوک، پارک جیمین، کیم تهیونگ، جئون جونگکوک هفت دوست صمیمی که از دوران راهنمایی سر یه تنبیه رابطشون شروع میشه و هنوز ادامه داره. اونا دوستاییان که قراره تا هشتاد سالگی همچنان با هم بمونن و کورس موتور سواری ت...