🕷 PART 03 🕷

549 64 14
                                    

با حس چیزی روی گردنش اخمی کرد و سعی کرد هوشیار بشه. بزور لای چشماشو باز کرد. توی اتاق سوکجین بود و این موجود کوچولوی توی بغلش که داشت روی گردنش هیکی میذاشت هم خود جین بود.
حلقه دستاشو دورش محکم تر کرد و دماغشو بین موهای خوش بوش که بخاطر حموم دیشبشون بود، فرو کرد.
لباشو از روی گردنش برداشت و گفت
سوکجین: عه بیدارشدی؟
نامجون: اوهوم. توقع نداری که با گازای ریز و هیکی‌هات بیدار نشم؟
خندید و سرشو روی بازوش تنظیم کرد
سوکجین: راستش نمیخواستم بیدارت کنم ولی میدونی که من چقد عاشق رنگ پوستتم.

با چشمای بسته اوهومی گفت.تکون یواشی بهش داد
سوکجین: هی نخوابیا؛ کلاس داریم
نامجون: ساعت چنده؟
سوکجین: 14:30 ( 2:30p.m )
نامجون: شت همش چند ساعته خوابیدیم
سوکجین: اوهوم
صدای جین کاملا واضح گرفته و خش دار شده بود چشماشو باز کرد و سرشو پایین گرفت که بازم فقط موهاشو دید
نامجون: سوکجین خوبی؟ مشکلی نداری
سوکجین: خب سوراخم حسابی درد میکنه، کمرمم همینطور. لبام میسوزه و نیپلام حساس به لمسه گلوم هم که معلومه. بنظرت خوبم؟

گند زده بود. نباید انقد تند جلو میرفت. دست راستشو زیر سرش برد و با بلند کردنش از روی بازوش، آروم روی بالشت خوابوندش
سوکجین: یااا من هنوز میخوام اونجا باشم
دستشو تکیه گاه کرد و سعی کرد یواش بلند شه چون خودشم کمر درد داشت همزمان گفت
نامجون: وایسا ببینمت
نشست و سمت جین برگشت که قبل از دیدن صورتش، با دیدن بدن و گردنش اول چشماش گرد شد و بعد لبخند رضایت بخشی زد
سوکجین: به چی میخندی؟
نامجون: به اثر هنریم. خیلی عالی شده.
نگاهشو بالا آورد و به صورتش نگاه کرد. درحالیکه داشت صورت و لبای ورم کردشو بررسی میکرد، جین با دیدنش اونم با موهای بهم ریخته که کمی ازشون روی پیشونیش ریخته بودن و صدای بم شدش و اخم کمرنگ بین پیشونیش، لب پایینشو گزید

نامجون: یا یااا گازش نگیر چرا همچین کردی؟
سوکجین: ها؟... اها یهو دردم اومد
با نگرانی نگاش کرد
نامجون: کجات؟
سوکجین: لبام
خم شد و آروم و عمیق لباشو روی لباش گذاشت و بوسه‌ای روش زد. دقیقا مثل همون شب
نامجون: الان خوب شد؟
مسخ شده نگاش کرد
سوکجین: آ.آره

با لبخندی روی لباش گفت
نامجون: دیگه کجات درد میکنه؟
سوکجین: لاو مارکام
خم شد و روی کبودیای گردن و شونه و سینه‌ش رو تک به تک بوسید. روی هر دو نیپلش رو هم بوسید.
سرشو پایین برد و همزمان با یه حرکت، سوکجین رو به عقب چرخوند.
سوکجین: چی.چیکار میکنی؟
لپای باسنشو گرفت و به دو طرف کشید. با دیدن سوراخ صورتی و سالمش نفس راحتی کشید. فقط کمی ملتهب بود که اونم بخاطر سکس طولانی و زیادشون بود.
اینبار لباشو جلو برد و روی سوراخشو بوسید.

نفس حبس شدشو لرزون بیرون داد و به پشت دراز کشید.
سوکجین: فک کنم واقعا خوب شدم
نامجون: جدی؟
سوکجین: اوهوم
نامجون: خیله خوب پس پاشو که دیر نرسیم
آروم از جاش بلند شد. درد داشت ولی نه غیر قابل تحمل پس تصمیم گرفت بعد غذاشون حتما مسکن بخوره.
با ذهنی درگیر سمت بیرون از اتاق رفت. درگیر اینکه این مدل بوسه‌های نامجون زیادی خوب بودن.

WHAT IF I LOVE YOU? | NAMJINTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang