Song: A remedy for a broken heart - xxxtentacion
~•~•~با تکون ریزی که بهش وارد شد و صدا زدن اسمش، پلکاش رو فاصله داد و چشماش باز شدن.
سرش رو چرخوند و به فرد کنارش نگاه کرد که با هوسوک رو به رو شد.
لبخندی زد و آروم گفت
هوسوک: ببخشید ولی دیگه باید بیدار شی و یه چیزی بخوری.. میترسم فشارت افت کنه.
لبای خشکش رو حرکت داد و زبونش که انگار تو دهنش ماسیده بود رو چرخوند.
سوکجین: مگه.. ساعت چنده؟؟
هوسوک: ساعتش مهم نیست.. خیلی وقته خوابیدی
گیج بهش نگاه کرد
خیلی وقته؟
ولی هنوز هوا روشن بود و وقتی سوکجین خوابید مطمئن بود چیزی به غروب نمونده.
پتوی نازک دورش رو کنار زد و سر جاش نشست.امیدوار بود اونقدری بخوابه که نزدیک به اومدن نامجون بیدار شه ولی انگار دوستش نمیخواست همچین اجازهای رو بهش بده.
دستی به شونهش کشید
هوسوک:به چیزی فکر نکن.. فقط یه آبی به صورتت بزن و بشین غذاتو بخور.
آب..
لعنتی چقد تشنهش بود.
از جاش بلند شد و سست تر از همیشه راه سرویس بهداشتی رو در پیش گرفت.
ترجیحش توالت اتاقشون بود.
حس میکرد اطراف چشماش میسوزه و سرش زیادی سبکه.
اصلا بهتر که زیاد نخوابید.
چند ساعت قبل که با نامجون حرف زده بود و گفته بود برنمیگرده، قصد نداشت چیزی بخوره و.. هنوزم سر حرفش بود فقط شاید بهتر بود یه دوشی میگرفت و وقت کشی میکرد که زمان زودتر بگذره.
احساس ضعف میکرد ولی ابدا گرسنه نبود.
سیفون رو زد و بعد شنیدن صدای آب، از توالت فاصله گرفت.رو به روی روشویی وایساد و چشمای پف دارش، روی انعکاس صورت بی نقضش نشست.
وات ده فاک چرا همچین شده بود؟!
سوکجین: کیم سوکجین احمق میخوای با این قیافه عنت مخ نامجون رو بزنی؟!.. آره آفرین موفق باشی.. حتی تفم تو صورتت نمیکنه.
با حرص اهرم رو به چپ چرخوند و کشید که آب سرد با فشار از شیر خارج شد.
خوب شد بیدار شد.
باید یکم به خودش میرسید.
شبیه مردهها شده بود و نامجون اگه میدیدش حسابی میگرخید.
هر دو دستش رو شست و بعد به هم چسپوند و در نهایت آب جمع شده توی هر دو دستش رو به صورتش پاشید.
میتونست قسم بخوره از شدت سرمای آب، به قلبش شوک وارد شده.
ولی اهمیتی نداشت.
چند بار دیگه هم تکرارش کرد و در آخر انگشتای خیسش رو بین موهای بادمجانیش کشید.این رنگ رو نامجون انتخاب کرده بود.
آخرین بار با هم رفته بودن آرایشگاه و نامجون واقعا مشتاق بود سوکجین رو با موهای بادمجانی ساده ببینه.
جالبیش این بود که عجیب این رنگ بهش میومد.
سوکجین: آه شاید باید رنگشون میکردم.. مطمئنا از رنگ جدید استقبال میکرد
نچی کرد و ترجیح داد بیخیالش بشه.
شیر آب رو بست و از دستشویی خارج شد.
دوست داشت این بارم به دلخواه نامجون موهاشو رنگ کنه.
هر رنگی که دوست داشت.
سلیقه نامجون واقعا خوب بود.
وارد اتاق خوابشون که شد، حجم بیشتری از دلتنگی رو حس کرد.
با تغییر ناگهانی موودش، به حدی دلتنگش زیادی رو حس کرد که حاضر بود قسم بخوره اگه همین الان کنارش نباشه از پا درمیاد.
ضربان قلبش بالا رفته بود و چشماش میلرزید.
ضعف توی وجودش مشخص بود.
مردمک چشماش گشاد شده بود و حس میکرد هر لحظه بیشتر سرش گیج میره.
YOU ARE READING
WHAT IF I LOVE YOU? | NAMJIN
Fanfictionکیم نامجون، کیم سوکجین، مین یونگی، جانگ هوسوک، پارک جیمین، کیم تهیونگ، جئون جونگکوک هفت دوست صمیمی که از دوران راهنمایی سر یه تنبیه رابطشون شروع میشه و هنوز ادامه داره. اونا دوستاییان که قراره تا هشتاد سالگی همچنان با هم بمونن و کورس موتور سواری ت...