안아줘
از کُرهای به فارسی
مرا در آغوش بگیر
کاپل اصلی _کوکمین
ژانر: drama _romantic_a little comedy _smut__slice of life_ angst
_________ * * * * * __________
اگر به خاطر نقصات و یا گذشته ای که حتی خودت توش مقصر نبودی، فکر کنی من نمیخوامت ، مسخرست.من...
نزدیک گرگ و میش بود که شیفت کاریش تمام شده بود و مثل هرشب بی توجه به دو در سمت راست و چپ راهروی آینه ای به سمت در خروجی رفت. کلاب رِد موون، تقریبا بی حاشیه ترین باری بود ک تا حالا کار کرده بود درسته که کلاب یکم از شهر فاصله داشت اما ریسه های نور قرمز که مثل آبشار همه طرف ساختمون مدرن کلاب رو گرفته بودن اونجا رو مثل یه یاقوت قرمز توی دل شب نمایش میداد. به طرف پارکینگ رفت و سوار ماشینش شد، بعد از شش ماه کار کردن توی این کلاب تونسته بود یه ماشین بهتر از اون قبلی بخره و یه جای کوچیک اما نزدیک تر به محل کارش اجاره کنه. ______ ***** ______ دکمه ی طبقه چهارم رو فشار داد و وارد سوئیت کوچیکش شد. خونه ی جمع و جورش که تقریبا مسافت 20 دقیقه ای تا مرکز سئول قرار داشت. به محض باز کردن در یه آشپزخونه جمع و جور سمت چپ قرار داشت، در واقع راهروی ورودی خونه و آشپز خونه یکی بود و سمت راست ورودی در حمام و سرویس بهداشتی قرار داشت، لباساش رو در آورد و توی سبد حمام انداخت با یه باکسر که هنوز تنش بود به آشپزخونه رفت یکی از ظروف غذای فریز شده رو توی ماکرووِیو گذاشت و به حمام برگشت، دوش گرفت و بیرون اومد یه تیشرت و شلوارک از کمد برداشت و تنش کرد. همونطور که غذاشو میخورد پیغام گیر تلفن رو زد و صدای پدرش اومد که ازش میخواست آخر هفته آینده برای تعطیلات کریسمس بهشون ملحق شه. دومین پیام از یه شرکت تبلیغاتی بود و سومی ازطرف مدیر کلاب سوکجین بود
سوکجین :هی جیم، سلام امشب زود رفتی و مهلت ندادی باهات حرف بزنم، فردا شب اتاق مافیا رزرو هست و خواستن که به صورت خصوصی ، تو بارتندرشون باشی، میدونم که دوست نداری راهتو توی راهروی آیینه به سمت چپ و راست کج کنی من با نامجون حرف زدم و اون گفت ک بهت بگم مهمونا فقط چند تا تاجر و استریپرا هستن و جای نگرانی نیست، پس بهم زنگ بزن و بله رو بگو
بشقاب غذا رو شست و پرده ها رو کشید اتاق رو تاریک کرد و آهی کشید، کمی از پنجره به خیابون نگاه کرد و به تخت رفت.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
راهرو آیینه
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
محل زندگی جیمین
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
__________ ***** _________
حدودا ساعت 2 ظهر بود ک بیدار شد، یه کم توی تختش پیچ و تاب خورد و موبایلش رو برداشت شماره نامجون رو گرفت و صدای صاحب بار توی گوشش پیچید
نامجون :الو جیم؟ چطوری پسر؟
جیمین : سلام هیونگ خوبم تازه بیدار شدم، راجع به اتاق مافیا زنگ زدم، تو میدونی ک من از اون سمت راهرو آیینه خوشم نمیاد چرا به جین هیونگ گفتی ک پیغام برسونه؟
نامجون : اوه چیم چیم، انقدر بد قلقلی نکن مهمونای امشب بی آزارن فقط چند تاجرن که یه جلسه کوچیک دارن و میخوان یه کم پول خرج کنن.
جیمین :مطمئن هستی هیونگ؟میدونی که از اونجا خاطره خوبی ندارم، ولی باز هم اگه تو بگی که مشکلی پیش نمیاد، من به حرفت اعتماد میکنم،راستی، باید برای تعطیلات آخر سال برم خونه، میدونی که؟
نامجون :اره دیگه، مثل هر سال... نگران نباش جیمین اونا فقط تاجرن، یکی از مهمونا اسمت رو آورد و خیلی اصرار داشت که اونحا باشی، منم دست رد به سینش نزدم، در ضمن میدونی که به خاطر پولش نیست اره؟ فقط یه لطف به هیونگه... تو هم به پولش هیچ نیازی نداری میدونی که هر...
جیمین حرف نامجون رو قطع کرد و ادامه داد
جیمین :میدونم، نامجون هیونگ، من نیازی به اون پول ندارم، خودم از پس خودم برمیام، امشب میبینمت پس، باید زودتر بیام تا وسایلمو ببرم بار اتاق مافیا
بعد از خداحافظی گوشی رو قطع کرد و به سمت کمدش رفت پیرهن سفیدشو با شلوار مشکی روی چوب لباسی گذاشت و کراوات مشکی رو آویزون کرد بهش و یه کمربند مشکی هم اضافه کرد نگاهی به چهرش توی آیینه انداخت و خودشو برانداز کرد. تلوزیون رو روشن کرد تلفن رو برداشت از رستوران غذا سفارش داد و به سمت دسشویی رفت .
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
جیمین در اتاق مافیا _با موهای تیره البته
___________***___________ خوشحال میشم نظرت رو باهام به اشتراک بذاری ممنونم از این که بهم ستاره میدی