پارت 8 _ آبّا و دیگران

362 87 11
                                    

سئول, همان شب _کریسمس

تهیونگ روی تخت جونگکوک نشسته بود و با انگشت شست پاهاش روی زمین طرح های نامفهوم میکشید.

تهیونگ :جونگ کوکا به نظرت تا الان رسیده؟

جونگکوک از اتاقک شیشه ای لباساش خارج شد

جونگکوک :اره باید رسیده باشه حدود 14 ساعت اختلاف ساعت دارین. من آمادم بریم

تهیونگ به جونگکوک نگاهی کرد و آه کوتاهی کشید

تهیونگ :باید بهش پیام بدم و بپرسم حالش چطوره

جونگکوک به سمت در اتاق رفت و وارد سالن شد و با صدای بلندتری گفت:

جونگکوک :نه باید بهش اجازه بدی بعد از سفر استراحت کنه و خودش پیام بده، الان هم بلند شو همراه من بیا تا من خوش بگذرونم و یه شب کریسمس خسته کننده نداشته باشم.

تهیونگ از روی تخت بلند شد و با قدم های کشیده و ناراضي از اتاق خارج شد.

تهیونگ :درسته، حق با تو هست پس بزن که بریم.

___________________

فرانسه _بوردو _شب کریسمس

با حس خزیدن دستی روی بازوهاش از خواب بیدار شد

ژاک:جیمین پدر رسیده دور میز همه منتظر تو هستن

جیمین :ژاک؟

پسر جوان به نوازش بازو های جیمین ادامه داد

ژاک:از اتاق جدیدت خوشت اومد؟ حمام رو دوست
داشتی؟ امیدوارم دلت برای حشره های گلخونه تنگ نشه

جیمین چرخشی به بدنش داد روی کمر دراز کشید و دستاش رو زیر سرش برد و ژاک دستش رو پس کشید.

جیمین : حمام فوق العاده زیبا و راحته خیلی دوستش داشتم کارت عالی بود

ژاک لبخندی زد و از روی تخت بلند شد

ژاک:پدر میخواست بیاد بیدارت کنه من اجازه ندادم
منتظرت هست

جیمین به آرومی از تخت خواب بیرون خزید

جیمین :پس بیا بیشتر از این منتظرش نذاریم ها؟

به سمت حمام رفت و صورتش رو شست، کمی موهاش رو حالت داد، از حمام خارج شد، ژاک مشغول مرتب کردن تختش بود، پیرهنی که از قبل آماده کرده بود رو پوشید، صدای همهمه افرادی رو از حیاط شنید، ژاک نگاهی به جیمین که مشغول بستن دکمه هاش بود کرد و روی کاناپه چرم نشست.

ژاک : رسیدن، همه جمع شدن

جیمین ژاک که چشم هاش رو بسته بود و سرش رو به کاناپه تکیه داده بود نگاه کرد و حوله پایین تنش رو باز کرد وسریع باکسری پوشید و شلوارکش رو با شلوار مناسب تری عوض کرد.

جیمین : بیشتر از پارسال هستن؟

ژاک : اهوم، این طور به نظر میرسه

anajo 안아줘  (آ.ناجو) Donde viven las historias. Descúbrelo ahora