ببینید آقای پارک اینجور مسائل یک سری سلسله مراتب دارند اینطوری نیست که بتونم اجازه بدم بتونی با برادرت حرف بزنی یا حتی اون با کسی حرف بزنه.
جونگکوک :سلسه مراتب!؟ وقتی که به جای شما، خودمون مجبور بودیم با اینترپل همکار کنیم این سلسه مراتب کجا بودن؟ الان با درگیر نشدن پلیس کره، اونم فقط به خاطر ترس از دردسر، میبینید که چه فاجعه ای شده؟
جیمین به ژاک نگاه کرد، بی هیچ حرفی فقط دراز کشیده بود. رنگش پریده بود، درست مثل 4 روز گذسته.فقط حرف های جونگکوک رو با صدای بلند میشنید اما درکی ازشون نداشت.
جونگکوک : جنسا رو شبونه وسط دریا از کشتی های باربری تخلیه کردن و شما فقط نگاه کردید ، گورو 4 روز هست که فراریه، هیچکس نمیدونه فویوکو حتی کجاست .بعد از این همه سال هرچی تلاش کردیم به باد رفت فقط به خاطر اینکه نذاشتین اینترپل کارش رو بکنه.
صداش به بلندترین حالت خودش رسید.
جونگکوک : حالا هم طبق همون سلسه مراتب اجازه بدین شهروندتون برادرش رو ببینه.حتی اگه بیهوش باشه.
جیمین سرش رو بالا اورد، چشماش سرخ و رنگش پریده بود، به مامور کت و شلوار پوش جلوی در نگاهی انداخت، البته که اجازه نمیداد جیمین ژاک رو ببینه. روش رو بر گردوند و توی راهرو بلند بیمارستان قدم برداشت.
جونگوک : جیمین...؟
پشت سر جیمین راه افتاد.
جونگکوک : باید صحبت کنیم... سعی کردم که حداقل تلفنی باهات حرف بزنم، اما تو تماس هام رو نادیده میگیری...میتونی ببینی وضعیت برای من هم خیلی سخت هست؟ تو میدونی آخرین چيزي که میخواستم آسیب دیدن تو یا ژاک بود.
جونگکوک چند قدم بلند داشت، سریعتر از جیمین، راه رفتنش رو بست.
جیمین با کمی تعلل با نگاهی پر از غم به جونگوک نگاه کرد.
جیمین : جونگوک،من فقط دیگه نمیتونم اینجا بمونم.این وضعیت خیلی داره منو تحت فشار قرار میده و احساس میکنم که هیچ کنترلی روی اوضاع ندارم.اینو میفهمی که چقدر تحت فشارم؟
تمام لحن جیمین ملایم و گیج بود و جونگکوک فقط میتونست بشنوه، صداش رو و گله کردنش رو.
جیمین : من فقط نمیدونم. این فشار و استرسی که به من وارد شده، واقعاً زیاد شده و احساس میکنم که نیاز دارم تنها با...
جیمین هر چند کلمه، یکبار مکث میکرد، انگار که دنبال واژههای مناسبی میگشت، یا شاید دنبال تأییدی از جونگکوک، با نگاهی که به زمین دوخته بود گفت.
جیمین : شاید...
جونگکوک : اینو نگو، نه... نمیتونم بزارم تو این وضعیت تنها بمونی.این اشتباه منه و باید جبرانش کنم...همونطور که قبلا گفته بودی...نمیدونی چقدر آرزو میکنم کاش به این ماجرا نکشونده بودمت...
VOUS LISEZ
anajo 안아줘 (آ.ناجو)
Fanfiction안아줘 از کُرهای به فارسی مرا در آغوش بگیر کاپل اصلی _کوکمین ژانر: drama _romantic_a little comedy _smut__slice of life_ angst _________ * * * * * __________ اگر به خاطر نقصات و یا گذشته ای که حتی خودت توش مقصر نبودی، فکر کنی من نمیخوامت ، مسخرست.من...