جام شرابش رو بالا گرفت، روبه روی چشم های خمار شده اش ، به شیشه ی تراش خورده اش
نگاه کرد، نور سالن از تراش های زیبا و پیچیده اش رد میشد و با مایع قرمزِ داخل جام برخورد میکرد. کمی سرش سنگین بود، لبخندی زد، پس جونگکوک اینو ترجیح میداد ؟ جام های تراش خورده ای که با شراب های قدیمی که به گرم ترین و عمیق ترین قرمزیِ خودشون رسیده بودن، پر میشد؟مایکل : هی در چه حالی؟ مجبورم یکم وقت تلف کنم...
جیمین نفس عمیقی گرفت و به مرد بغل دستیش که تازه روی صندلی جا گرفته بود، داد.جیمین : دارم فکر میکنم که چی باعث شد که به خودت اجازه بدی برادر من رو وارد این قضیه کنی میتونم همین الان ازت شکایت کنم.
اینو میدونستی ؟ همین الان شماره مافوق لعنتیت رو میگیرم و بهش اخطار میدم که مامورش، از آدمای معمولی برای منافعش استفاده کرده.مایکل نگاهش رو از جیمین گرفت با افسوس سرش رو تکونی داد اطرافش رو نگاه کرد و گفت...
مایکل : لعنتی، فکر کنم شب خوبی رو برای هم صحبتی باهات انتخاب نکردم، ببین من خودم هم خسته هستم الان ۸ سال هست که خانوادم رو ندیدم، وقتی اومدم کره پسرم ۸ سالش بود و الان دیگه واسه خودش مردی شده قدش حتی از مادرش هم بلندتر شده و من هیچ کدوم از اون روزها رو ندیدم. میخوام بدونی برای خاتمه دادن این داستان، حتی اگه مجبور باشم، مادر خودمم واردش میکنم، اجازه اش رو دارم.... میفهمی؟
جیمین پوزخندی زد و نگاهش رو روی جام برگردوند و از صورت مایکل گرفت.
مایکل : اوه نه نه نه نه اینطوری اون طرف رو نگاه نکن. میدونم آدمها وقتی اینجوری روشون رو برمیگردونن قراره یه خرابکاری راه بندازن ، ببین جیم، من مجبورم که دست بگذارم روی پرنسس تا شاه پاهاش رو از قلعه امنش بیرون بزاره خب؟
باور کن همه چیو امتحان کردیم، افرادش رو دونه به دونه گرفتیم و اونا مثل سوسک بیشتر شدن،
دست چپ و راستش رو دستگیر و قطع کردیم و گورو حتی بهتر از اون ها رو جایگزینشون کرد.
تقریباً تمام حسابهای سوئیسش، راه های پول شوییش رو بستیم اما حتی به تخم نداشتش هم نیست . مجبورم که دست بزارم روی فویوکو و باید بگم که بنا به دلایلی این دختر افتاده دنبال ژاک...
هر چند به نظر نمیاد که ژاک هم...جیمین جام توی دستش رو روی میز بار کوبید، چیزی ته جام باقی نمونده بود وگرنه حتماً تا الان بیرون ریخته بود.
جیمین : خفه شو مایک، معذرت میخوام که اینطوری میگم اما واقعاً خفه شو .
ژاک هیچ ایدهای نداره که داره چه گوهی میخوره اون فقط یه پسر خیلی جوون هست که پاش رو گذاشته توی بهشتش و داره کاملاً هیجان زده عمل میکنه. تو نباید درگیرش میکردی اگه میخوای گورو رو وحشی کنی شاید فقط بهتر بود... چه میدونم فویوکو رو دستگیر میکردی یا میدزدیدیش.
![](https://img.wattpad.com/cover/318458068-288-k655967.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
anajo 안아줘 (آ.ناجو)
Fanfic안아줘 از کُرهای به فارسی مرا در آغوش بگیر کاپل اصلی _کوکمین ژانر: drama _romantic_a little comedy _smut__slice of life_ angst _________ * * * * * __________ اگر به خاطر نقصات و یا گذشته ای که حتی خودت توش مقصر نبودی، فکر کنی من نمیخوامت ، مسخرست.من...