Part 6

1.5K 216 10
                                    

پارت ششم

از زبان تهیونگ :

توی چشمای خرگوش خیره شدم و زبونم بند اومد. جادویی توی چشماش بود که منو به زانو در میاورد.مثل ثانیه اولی که دیدمش. مثل روز اول ... همه چیز توی چشمای خرگوش نهفته بود.

دوباره دیدم سمتم جهش برداشت و توی بغلم اومد. اون یه حیوون عادی نبود. یه انسان درونش بود. روح داشت. و اگه حرفای جیمین درست باشه فقط بعد از اهلی کردن میتونستم با این موجود در ارتباط باشم.

یونگی سمتم اومد.

یونگی : تهیونگا ؟! تو جدی هستی ؟ اون واقعا به یه ادم تبدیل شده ؟

فقط سرم رو تکون دادم.

تهیونگ : باید چیکار کنم ؟ قدم اول چیه ؟ میخوام اهلیش کنم.

اره تصمیم ام رو گرفته بودم. چرا نجاتش دادم ؟ نمیدونم! چرا دیشب با اینکه همه چیز عجیب بود ارضاش کردم نمیدونم و چرا تسلیم نگاهشم نمیدونم. و چرا حس میکنم حس منو میفهمه نمیدونم. فقط میخوام ببینم تا کجا میتونم برم.

جیمین : اول باید براش اسم انتخاب کنی!

با تعجب بهش خیره شدم.

جیمین : اسمی که برات اون رو توصیف میکنه. هرچقدر اسم به ویژگی هاش نزدیک باشه اون بهتر میتونه باهاش ارتباط بگیره. و دوم اینکه باید این اسم رو خودتم دوست داشته باشی ! چون اگه دوست نداشته باشی اونم دوستش نداره و بهت واکنش نشون نمیده.

توی چشمای خرگوش خیره شدم و بعد قیافه اش رو تصور کردم. اون واقعا پسر زیبایی بود.اسمش رو چی باید میذاشتم.

توی چشماش خیره شدم.دستی به سرش کشیدم و لبخندی زدم.

تهیونگ : جونگ کوک !! اسمت اینه کوچولو ازین به بعد جونگکوک صدات میکنم.

جیمین : خیلی عالیه تهیونگ !! حالا که بهش اسم دادی باید کاری کنی همه با این اسم صداش کنن.

اول از همه خودت. دیگه بهش خرگوش کوچولو نگو.

سرمو به نشونه تایید تکون دادم.

جیمین سمت جونگکوک اومد و دستش رو زیر گردنش کشید.

جیمین : جونگکوکی!! از اسمت خوشت اومد ؟

خرگوش رو دیدم که دوباره چرخید به من نگاه کرد.

فکر کنم منتظر تایید من بود.

تهیونگ : جونگکوکا اسمت رو دوس داری ؟

دیدم چشماش برق زد و بعد دوباره توی اغوشم فرو رفت.

جیمین با نگاه تاییدی بهم خیره شد.

جیمین : اسمشو دوس داره.

تهیونگ : بعدش باید چیکار کنم ؟

جیمین : تربیت !! باید پرورشش بدی ! و شرطیش کنی!

Daddy's CutieTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon