پارت هفدهم :
از زبان تهیونگ
صبح، وقتی از مطب بیرون اومدم، حس خوبی داشتم. اولین باری بود که یه روانپزشک مثل یه ادم باهام برخورد کرده بود. درباره ویژگی های سابی ازم پرسیده بود که ارزوش رو داشتم و لحظه ای که اون سوال رو ازم پرسید، من گفتم یه ساب پسر میخوام.
اره! من بایسکشوالم. برام مرد و زن تفاوتی نداره. بااینکه بابا نامجون همیشه اصرار میکنه من با دخترا باشم، ولی بعد از جونگکوک حس میکنم پسرا جذابیت بیشتری برام دارن.
و من کینک ددی بیبی دارم. از ساب های لجبازی که میخوان کینک مورد علاقه اونا باشه و سرکشی میکنن خوشم نمیاد.
وقتی توصیف میکردم، مدام قیافه جونگکوک جلوی چشمام ظاهر میشد و حس میکردم پایین تنم سفت میشه. با اینکه هنوز جونگکوک مزه دیک منو نچشیده ولی میتونم بگم توی بلوجاب خیلی حرفه ایه... اون زبون کوچیکش... و دستاش ... و پوست ظریفش که به دیکم میخوره... فاک!!
توی افکارم غرق بودم که دستی روی شونه ام قرار گرفت و وقتی سرم رو بلند کردم با قیافه سوزی مواجه شدم. عمیقا دلم میخواست جونگکوک رو ببینم ولی...
«تهیونگ!!»
لبخند دروغینی تحویل دادم و بلند شدم.
«سوزی؟!»
بدون فوت وقت، منو در اغوش کشید و فشار داد. چشمام رو بستم تا بتونم خودم رو کنترل کنم. من از دست سوزی عصبی بدم. اره من عصبی بودم چون گویا قرار ازدواجش با من نیست. با دستورات پدرمه.
«تموم شد. میتونیم بریم ناهار...»
سرمو به سختی تکون دادم و سوزی رو سمت پارکنیگ هدایت کردم.
«نگفتی تهیونگ! چطور بود جلسه؟ راضی بودی؟!»
«هوم!! خوب بود...»
«همین؟ بکهیون بهم گفت که باید کمی ورزش کنم و از فردا میرم باشگاه... باید کمد لباسامم عوض کنم. خب نظرت چیه بعد از ناهار باهم بریم خرید و کمکم کنی لباسایی رو بخرم که تو دوست داری هوم؟»
چشمام رو بستم. عمیقا دلم میخواست مخالفت کنم ولی همون لحظه گوشیم زنگ خورد.
بابا بود.
... میتونی از کارت سیاه شرکت برای تمام خرید هات استفاده کنی پسرم!
«ممنونم پدر!»
و تماس پایان یافت.
سوزی قبل از من به پدرم امار همه چیز رو داده بود.
اره من میخواستم مخالفت کنم. میخواستم برم مطب پیش جیمین و جونگکوک ولی باید با سوزی باشم.
«خیلی فکر خوبیه. میتونیم بریم.»
سوزی به پهنای صورتش لبخندی زد و باهم سمت ماشین رفتیم.
YOU ARE READING
Daddy's Cutie
Fantasyزندگی همیشه عادلانه نیست. بعضی وقتا چیزی درونت داری که میترسی به هرکسی نشونش بدی ولی وقتی شخص خاصت رو پیدا کنی حاضری همه چیزت رو در اختیارش بذاری تهیونگ پسر ۲۸ ساله تاجر کره اس که سادیسم داره و از سمت پاپا و باباش نامجون و جین مدام تحت فشاره تا با د...