Part 7

1.5K 206 17
                                    

پارت هفتم

از زبان تهیونگ

سوزی به جونگکوک خیره شده بود.

« چه خرگوش بانمکی ! خیلی ملوسه ! همون خرگوشی هست که نجاتش دادید ؟ چشماش چه خوشگله ! »

لبخندی زدم و سعی کردم با دست کشیدن روی بدن جونگکوک ارومش کنم.

«اره خودشه ! خیلی خرگوش ملوسیه »

سوزی دستش رو به سمت جونگکوک حرکت داد و سعی کرد زیرگلوش رو نوازش کنه ولی جونگکوک غرشی کرد و بعد اخمی روی صورتش نشست. اون چشه ؟

سوزی دستش رو عقب کشید.

«هی هی ! کوچولو اروم باش فقط میخوام نازت کنم»

«اون کمی بیتابه ! اتفاقای سختی از سرش گذشته و هنوز نمیتونه با همه ارتباط بگیره !»

سعی کردم دلیل تراشی کنم اما خودمم نمیدونستم جونگکوک چرا اینطور رفتار میکنه.

«که اینطور ! اسمم داره ؟»

«جونگکوک ... اره این اسمشه ! مگه نه جونگکوکی؟»

جونگکوک سمت من چرخید و در آن واحد مردمک های خطی چشماش به حالت گرد درومد و مظلومانه بهم خیره شد. چطور اینقدر فرق داره ؟

« خیلی بامزه ای جونگکوکی! هرچند فکر کنم از من خوشت نمیاد ولی بهتره بهم عادت کنی چون بزودی هرروز منو میبینی هوم ؟»

با حرف سوزی توجهم رو از جونگکوک گرفتم و بهش خیره شدم. لبخند روی صورتم محو شد.

بزودی هرروز میبینه ؟ دندونام رو بهم سابیدم. حس کردم جونگکوک زیر دستام میلرزه

«هرروز همو ببینین ؟ چرا ؟»

بدون ابا پرسیدم. سوزی خندید و دستی به پشت سرش کشید.

«فکر کردم خانواده هامون همه چیز رو حرف زدن.»

«شما به من علاقه دارین ؟»

جدی شده بودم.

سوزی هم متقابلا لبخندش رو خورد. موهاش رو پشت گوشش داد و پاش رو روی پاش انداخت. صورتش هاله ای از رنگ قرمز گرفت. میتونم بگم یکی از زیباترین زن هایی بود که دیدم.

«خ...خیلی واضح حرف نمیزنید ؟ خ...خب چطور بگم ؟»

همون لحظه گارسون سر رسید.

«نظرتون چیه اول سفارش بدیم؟»

با تکون دادن سر تایید کردم. و به جونگکوک خیره شدم.

«گرسنته ؟»

از جونگکوک پرسیدم و اون صدایی دراورد و سعی کرد توی بغلم فرو بره.

« چی میل دارین اقای کیم ؟»

بدون اینکه سرمو بلند کنم و درحالیکه جونگکوک رو نوازش میکردم لب زدم :

Daddy's CutieHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin