پارت بیست و یکم :
خانه کیم ها:
«پس کجا موند این پسر؟!»
جین مدام شماره تهیونگ رو میگرفت و نگران بود که چرا پسرش به خونه برنگشته. ساعت از نیمه شب گذشته بود. تهیونگ معمولا قبل از ساعت ۲۱ خونه بود.
نامجون با حوله ای دور گردن و کمرش و با بالاتنه برهنه از حموم بیرون اومد و سمت جین رفت. پشت جین به نامجون بود، نامجون به ارومی دستاش رو دور کمر همسرش حلقه کرد و شروع به کاشتن بوسه های پراکنده روی گردنش کرد.
جین ابروهاش رو بهم فشرد و سعی کرد از حلقه دستای نامجون ازاد بشه.
«مونی الان وقتش نیست.»
«هوممم... خیلی وقته باهم نبودیم لاو... دلم برای ناله هات تنگ شده.»
«منحرف...»
جین این رو گفت و دوباره تماس گرفت ولی...
-دستگاه مشترک موردنظر خاموش می باشد.
گوشی رو پایین اورد و دوباره اخمی کرد. نامجون که متوجه شد جین بهش توجه نمیکنه کنجکاو شد.
«داری چیکار میکنی؟!»
«دارم سعی میکنم با تهیونگ تماس بگیرم ولی گوشیش خاموشه. این نرمال نیست نامجون...»
«ولش کن. فرستادمش پیش سوزی باهم بارن... نگران نباش.»
جین با شنیدن حرف نامجون چرخید و با تعجب بهش خیره شد.
«چیه؟!»
«ولش کن فرستادمش پیش سوزی؟!!!! این یعنی بازم تهیونگ رو مجبور به کاری کردی و برنامه اش رو بهم ریختی درسته؟!»
نامجون دوباره سمت جین رفت و سرش رو توی گردن جین برد و شروع به کاشتن بوسه های پراکنده کرد.
«دلم برات تنگ شده...(بوسه) کی قراره به شوهرت رسیدگی کنی؟(بوسه)»
جین از اغوش نامجون بار دیگه ای بیرون اومد و با خشم به نامجون خیره شد.
«نامجون چرا اینقدر به تهیونگ فشار میاری؟! تو چت شده؟ تو که میدونی اون پسر چه سختی هایی کشیده و بخاطر من و جسی هیچوقت قرار نیست دربرابرت اعتراض کنه. چرا اینکارو باهاش میکنی؟»
نامجون فاصله گرفت و حوله دور گردنش رو محکم روی زمین کوبید.
«چون میخوام مثل ادمای عادی زندگی کنه میفهمی؟! »
«نامجون کی میخوای درک کنی که همه نمیتونن توی دنیا مثل هم باشن؟ »
«ولی تهیونگ باید باشه. مجبوره باشه... و اون دختر براش مناسبه. تنها کسیه که داره برای تهیونگ میجنگه و تهیونگ داره ازش فرار میکنه.»
«اگه تنها کس نباشه چی؟!»
«هان؟!»
«اگه تهیونگ یکی رو به خونه بیاره که اونو همینطوری که الان هست بدون درمان قبول داشته باشه چی؟!»
YOU ARE READING
Daddy's Cutie
Fantasyزندگی همیشه عادلانه نیست. بعضی وقتا چیزی درونت داری که میترسی به هرکسی نشونش بدی ولی وقتی شخص خاصت رو پیدا کنی حاضری همه چیزت رو در اختیارش بذاری تهیونگ پسر ۲۸ ساله تاجر کره اس که سادیسم داره و از سمت پاپا و باباش نامجون و جین مدام تحت فشاره تا با د...