یه پسر موبلند با قدی کوتاه تر از من پشت فرمون نشسته بود...
تای ابرومو بالا دادم و با جدیت لب زدم:
× چه طرز رانندگیه؟ میخواستی مارو بکشی روانی؟
+ بینگو!!!
اون... اون واقعا روانیه.نفسمو برای کنترل عصبانیتم بیرون دادم و یقه پیراهنش رو ول کردم.
با انگشت اشاره دست راستم عینک رو صورتمو یکم بالا دادم و نگاهمو ازش گرفتم.نمیخواستم باهاش دهن به دهن بزارم چون صد البته همه چی برای من بد تموم میشد؛ ترم آخر افسری بودم و اگه فقط یه جرم کوچیک حتی به غیر عمد تو پرونده ام ثبت میشد بهم اجازه کار تو نیروی افسری رو نمیدادن...
خواستم راهمو کج کنم و پیش جیمین که دقیقا چند متری اونورتر وایساده بود بردارم که با کشیده شدن دست چپم سرجام ایستادم.
نگاهمو به فردی که چند دقیقه پیش داشت مارو زیر میگرفت دادم و ابروهامو بالا انداختم.
+اسمت چیه؟
تای ابروهامو پایین انداختم و چشم غره خیلی غلیطی به فرد مقابلم دادم...خواستم به حرف بیام و جواب دندون شکنی بهش بدم که جیمین کنارم قرار گرفت و دستشو دور بازو راستم حلقه کرد و نیشش از بناگوش باز شد...
" عام... چیزه... جونگکوک شی ایشون رو نشناختی؟نمیدونم چرا این عکس العمل عجیب و غیرمنتظره رو جلوی کسی که تا چند لحظه پیش داشت جونشو ازش میگرفت نشون میداد.
آروم آستینش رو با دست آزادم کشیدم و تو گوشش لب زدم:
× میشه بگی چه مرگت شده؟همونجور که لبخند دندون نما به فرد مقابلمون زده بود سرشو سمت گوشم آورد و از بین دندون هاش لب زد:
" بعدا بهت توضیح میدم الان وقتش نیست...سرشو از کنار گوشم فاصله داد و رو به فرد روبه روش به حرف اومد:
" جناب مین یونگی ؛ پوزش مارو بپذیرین ؛ببخشید که بی مقدمه وسط خیابون اومدیم...خواستم بگم (جیمین چه مرگته ما کی وسط خیابون پریدیم حق تقدم باما بود خنگول...)
ولی جیمین با گرفتن یقه پشت پیراهنم یه کاری کرد تا نیمه جلوی فردی که تازه فهمیدم اسم کاملش مین یونگی هست تعظیم کنم...
_________________________________________تیپ و استایل مین یونگی!!!
_________________________________________
YOU ARE READING
1950 (تکمیل شده)
Romanceمن زنده ام تا مبارزه کنم. نه برای خودم، نه برای خانواده ام... بلکه برای کشورم. هیچ چیزی جلومو نمیتونه بگیره حتی اگه اون یک چیز تو باشی! _____________________________________________________ موضوع: این اتفاق از ژوئن سال ۱۹۵۰ آغاز شده ؛ درست زمانیکه...