Part44 تنها عشقِ من

606 107 68
                                    

میخواستم جلوشو بگیرم اما این همه زیبایی برای خاموش کردن منطقم کافی بودن...
این ادم روبه روم داشت دیوونم میکرد.
+ کوکی باهام بازی کن...

🔞شروع صحنه های🔞

زبونمو رو لب پایینم خیلی سطحی کشیدم و خنده کوتاه مصنوعیمو به نمایش گذاشتم.
× منطورت چیه هوم؟ بهتره پاشی زانوهات درد میگیره!

مطمئنم متوجه رفتارام شده بود.
نمیخواستم رزان و پدرش از اینکه داره یه اتفاقایی این داخل میفته باخبر بشن.
همونجور که یه تیکه از لبه پیراهنش بین لبش پین بود لب زد:
+ سرباز اروم بگیر!

لحنش جدی بود اما در کنار جدی بودن خیلی اروم و خشدار حرفاشو زمزمه کرده بود.
همونجور که با یه لبخند فی البداهه رو لبم نگاهم بین در اتاق و یونگی در رفت و امد بود؛ دستاشو رو کمری شلوارم گذاشت و خیلی اروم تا پایین کشاله رونم کشید.

از حرکت یهوییش جا خوردم و خواستم با دوتا دستم عقب ببرمش...
اما با بیرون افتادن دیکم که تا حدی برجسته شده بود دستام از حرکت ایستاد.

همونجور که با بهت نگاهم به یونگی بود؛ برخلاف انتظارم خیلی وقیحانه زبونشو دور لبش کشید و لبشو روی کلاهک دیکم گذاشت.

با حس لبهای داغش روی دیکم ناخودآگاه ناله خفیفی از دهنم دراومد.
یونگی بعد از شنیدن ناله ام همونجور که اروم لبشو رو کلاهک دیکم میکشید لب زد:
+ هنوز هیچی نشده صدات دراومده سرباز؟!

نیشخند کوتاهی زد و چند ثانیه نکشید که اروم لبهاشو از هم فاصله داد و دیکمو وارد دهنش کرد.
همونجور که نصف دیکم بزور تو دهنش جاشده بود زبونشو با احتیار دور تادوره کلاهک دیکم حرکت میداد و باهاش بازی میکرد.

با هر حرکتی که با زبونش روی دیکم اعمال میکرد منو بدتر از قبل تحریک میکرد.
با هربار تحریک شدنم خماری چشمهامو به راحتی حس میکردم...

راحت میشد حدس زد که رنگ نگاهمو و حسم از چند دقیقه پیش تغییر کرده...
دست چپمو رو موهای نسبتا بلندش کشیدم.

همونجور مشغول مک زدن دیکم بود؛ دستمو به پشت موهاش حرکت دادم و با یه حرکت غافلگیرانه یه مشت کوتاه از موهاش رو داخل دستم پین کردم و بدون هیچ رحمی از روی غریزه ناخواسته موهاشو محکم عقب کشیدم.

با کشیدن موهاش از پشت؛ دیکم کامل از دهنش دراومد و فقط با نگاه ناباور و هاج و واج یونگی روبه روشدم.

این خماری تو چشمهاشو دوست داشتم.
کی باورش میشه الان تو این موقعیتم...
خودمم هنوز باورم نمیشه گرفتاره عشق فرمانده‌ مین شدم.

1950 (تکمیل شده)Where stories live. Discover now