چشماشو از درد بست و بهم فشرد.همه جارو تار میدیدو تنها چیزی که میشنید صدای زق زق کلش بود.
محض رضای خدا سردردای چان با قرصم درست نمیشد
دستاشو رو میز کارش کوبید و نفس دردناکی کشید،
-گاییدمت
رو به درد شدید کلش گفت و گوشیشو روش کرد
با برخورد یهویی نور صفحه به چشمهاش اروم بستشون و صفحه چتشو با لینو باز کرد
اره این لقبی بود که به اقای لی همه چیز دان داده بود!
"همین الان بیا خونم"
تکستو ارسال کرد و چند دقیقه طول نکشید که جواب متقابلش سند شد
"الان خستم،بعدا کریس"
"مینهو همین الان گمشو خونم!"
لینو میدونست هر وقت که چان اونو با اسم اصلیش صدا میکرد یعنی اوضاع تخمیه و چان جدی بود.
پسر کوچکتر لباس خونگیشو با یه پیراهن مشکی عوض کردو شلوار زاپ دار مشکی پوشید.
سوییچ موتورشو برداشت و با سرعت نور تا خونه کریستوفر بزرگ روند.
با برخورد انگشت لطیف پسر به زنگ صدای زنگ تو کل خونه پخش شد.
چان با رگ های متورم پیشونی و دستاش کا ناشی از عصبانیت و سردرد زیادش بود درو باز کرد و با قامت نسبتا بلند لینو مواجه شد
لینو لبخند مصنوعی به لباش پوشوند و سرشو کج کرد
-چیکارم داشتی کریستوفر بنگ؟
کریس دست پسرو گرفت و به سمت خونه کشید و درو بست.
لینو با پیچیدن عطر تلخ پسر توی بینیش حس خوبی گرفت و منتظر به چان نگا کرد.
-دراگا..دراگای لعنتیم کجاست مینهو؟
لینو با فهمیدن قضیه سری تکون داد و بسته ی سفید رنگ کوکائینو از توی جیبش دراوردو تحویل چانش داد
-چان..فقط..واسه تفریح.
-الان عصبیم فقط بخاطر اونه!
چان غرید و نگاهی به مینهو انداخت
-امیدوارم
مینهو رو کاناپه ی لش کرد و واسه ی چرت کوتاه رو اون کاناپه که دست کمی از تخت نرم خودش نداشت شد.
و طرفی پسر بزرگتر کلافه دنبال کارت بانکیش میگشت.
با پیدا کردنش پودرارو کنار هم ردیف کرد و یه نفس کشیدشون بالا.
با اروم شدن اعصابش و حس خلا و خوبی که کم کم داشت رو نورونای مغزش تاثیر میزاشت دیوونش میکرد
با قدم های اروم سمت مینهو رفت و بالا سرش ایستاد،عطر پسرو استشمام کرد و رو زانوهاش نشست
موهای لخت و قرمز مینهو رو پیشونیش سر خورده بود و تضاد زیبایی با پوست سفیدش ایجاد کرده بود.
لینو با درک موقعیت اینکه یکی بالا سرشه چشماشو باز کردو به حالت نمایشی دستشو گذشت رو قلبش
-یا مسیح..ترسوندی منو کریستوفر!
-اصطلاحات اون کلیسای فاکیو تو خونه ی من به کار نبر
-درست حرف بزن!هرکسی یه اعتقادی داره
-اره ولی نه تا این حد که بخاطر اعتقادت بری کشیش شی لینو!
لینو متوجه حالت های بودن چان شد و ترجیح داد بحثو ادامه نده.
کریستوفر به لب های سرخ لینو خیره شد و با کمتر کردن لینو تازه متوجه موقعیت شد و عقب کشید.
-کریس!نکن
-چرا نکنم؟اها بخاطر اون دین مسخرت؟!بیخیال بابا بیا خوشبذرونیم
-کریستوفر بنگ!محض رضای خدا خفه شو!فقط خفه شو
ینگ چان از جاش برخواست و با کمترین فاصله روبروی پسر ایستاد.
-مینهو،خودت خوب میدونی قبل هیونجین ما چی بودیم!با من جوری حرف نزن انگار تو یه الهه ی معصومیت از طرف مسیحی لی!
با ضربه ی ارومی از کتار لینو گذشت و فس کلافه ای بیرون داد.
لینو به وضوح متوجه برگشت عصبانیت چان شده بود.
-رابطه ی ما از اولشم یه کثافت خالص بود کریستوفر!یه کثافت خالص،جفتمون نجس بودیم میفهمی؟هیچ عشقی درکار نبود کریستوفر!همش نجاست خالص بود!
چان با یاد اوری خاطرات گذشته مشتاشو به دیوار کناریشون کوبیدو سمت لینو رفت
-فقط خفه شو..انقد کشت مرده ی اون هیونجین شدی نمیفهمیدی چخبره..تو ..
مکثی کرد لعنتی به خود شدفرستاد ،نباید ادامه میداد.
با دیدن چشمای قرمز و اشکی لینو که مدام پر و خالی میشد جلو رفت و پسر کوچکترو تو آغوش کشید.
-من؟من چی؟
-لینو تمومش کن
مینهو با داد چان تو خودش جمع شد و ترجیح داد تو بغلم چان مدتی رو سپری کنه.
پس خدا نیز ایشان را در شهواتی شرمآور به حال خود واگذاشت. حتی زنانشان روابط غیرطبیعی را جایگزین روابط طبیعی کردند. به همین سان مردان نیز از روابط طبیعی با زنان دست کشیده، در آتش شهوت نسبت به یکدیگر سوختند. مرد با مرد مرتکب اعمال شرمآور شده، مکافات در خور انحرافشان را در خود یافتند.
-انجیل،باب یک
YOU ARE READING
𝖡𝗅𝖺𝖼𝗄 𝖲𝗂𝗇𝗌
Fanfictionپس خدا نیز ایشان را در شهواتی شرمآور به حال خود واگذاشت. حتی زنانشان روابط غیرطبیعی را جایگزین روابط طبیعی کردند. به همین سان مردان نیز از روابط طبیعی با زنان دست کشیده، در آتش شهوت نسبت به یکدیگر سوختند. مرد با مرد مرتکب اعمال شرمآور شده، مکافات...
