𝖭𝗎𝗆𝖻𝖾𝗋 𝖳𝗁𝗋𝖾𝖾

181 35 4
                                    

۱۳ دسامبر دو هزار سه.
سطر اول.
"کشتمش"
.
.
پس خدا نیز ایشان را در شهواتی شرم‌آور به حال خود واگذاشت. حتی زنانشان روابط غیرطبیعی را جایگزین روابط طبیعی کردند. به همین سان مردان نیز از روابط طبیعی با زنان دست کشیده، در آتش شهوت نسبت به یکدیگر سوختند. مرد با مرد مرتکب اعمال شرم‌آور
شده، مکافات در خور انحرافشان را در خود یافتند.
مینهو تمام کلمات متن مقدسو با صدای رسا ادا کرد و کتاب انجیلو رو میز مقابلش گذاشت.
به سمت هیونجین رفت و با ضربه ای به شونش اونو از وجودش با خبر کرد
-محل نمیدی هیون؟
-دیروز کجا بودی؟
-گفتم که خونه ی چان
-ولی اجازشو نداشتی،درسته؟
-بازم میخوای بگی "۱۳ دسامبر" هیونجین مچ ظریف مینهو رو تو دستاش کشید و به سمت حیاط پشتیه
کلیسا حرکت کردن.
پسر کوچیکترنگاهی سوالی بهش انداخت و سری تکون داد
-کاری داری؟
-تا دو روز حق نداری از محوطه بیای بیرون!
-ممنون
پسر طعنه ای به هوانگ زد با کوبیدن شونه اش از کنارش گذشت
-روانیم نکن لی احمق
-هیونجین،تنها کاری که میتونی بکنی تهدید کردن من با یه یادداشت لعنتیه!که حتی اثباتشم نمیتونی بکنی،پس خفه شو گورتو از زندگیم گم کن.
-اگه الان من نبودم داشتی برهنه تو بغل چند تا پسر بگا میرفتی!محض رضای خدا یلحظه اون مغز فندقتو بکار بنداز،من یا کریستوفر مینهو؟من بیشتر تلاش کردم برات یا اون مینهو؟من برات پاکیو ساختم و از گناه نجاتت دادم یا اون مینهو!
تمام مدت دیوانه وار داشت داد میزد و این دقیقا همون وجهش بود که مینهو ازش متنفر بود و مث صگ ازش میترسید‌.
-خیله خب هیون اروم باش..ببخشید
هوانگ از شدت عصبانیت فکش میلرزید و سفیدی چشماش روبه قرمزی رفته بود.
پسر با دستای لرزونش ورق قرص های باقی مونده از سری پیشو در اورد و یکی از قرصارو زیر زیون هیونش گذاشت
-بجو پسر! زود باش!
مینهو خوب میدونست این شخصیت روبرو هیونجین قبلی نیست و به قول دکترش شخصیت ثانویش دوباره اومده بود.
بعر چند مین و اروم شدن هیونجین ازش فاصله گرفت و چشماشو بست.
-ببخش‌..
-گورتو گم کن.
.
.
.
با نوک انگشتش مقداری ازون ماده ی سفیدو دور لثش حل کرد و نگاهی به مرد درشت هیکل مقابلش انداخت.
-خوبه،یه جلسه واسه فردا بزار میخوام ببینمشون سئو
-حتما،میتونم برم؟
چان سری تکون داد حکم خروج پسرو صادر کرد.
موهاشو به عقب هول داد و عکسی ‌که به دیوار گوشه ی اون سالن وصل شده بود نگاهی انداخت.
"خاطرات"
نگاه خسته ای ازش برگردوند و با زنگ خوردن گوشیش حواسش پرت شد
-بله؟
-اقای بنگ؟
-خودمم!
-محموله امادست.
گوشیو بدون هیچ حرفی قطع کردو با برداشتن کت چرمیش و به سمت مکان مورد نظر راه افتاد.
‌.
.
دختر مقابلش روی تخت دراز کشید و نگاهی به هیونجین انداخت.
-به عنوان یه پاپ زیادی خوشگلی!تا حالا به این فک نکردی که چرا هنوز با کسی رابطه نداری هیون؟نکنه بخاطر جوزفه؟
-خیلی پر حرف شدی تریشا
-مگه بده هوانگ؟
خنده ی اشوه داری کرد و دکمه ی اوله لباسشو باز کرد
-حتی به سرت نزنه!
-بیخیال..مگه همجنسگرایی گناه نیست هوانگ؟میدونی اگه مردم بفهمن پاپشون گیه چی میشه؟!
-از نظر انجیل اشکالی نداره!
-ولی انجیل یهودا داره!و مینهو انجیل یهودا رو بیشتر باور داره.
.
.
"-مستقر شدین؟"
"-بله قربان!"
بنگ چان با قام های بلندش به سمت کامیون حمل وید حرکت کرد. نگاهی به چانگبین انداخت.
-کاملن؟
-اره
شری تکون داد و خواست به سمت ماشینش حرکت کنه که با صدای بلندی سرجاش ایستاد.
-همون جا وایستا!
بنگچان با بهت سرشو به اطراف چرخوند
چطور اینهمه ماشین پلیسو ندیده بود
دستاشو بالای سرش گذاشت و زامو زد و سرشو پایین انداخت.
بدشانسی دوباره دامنشو گرفته بود
-کریستوفر بنگ استفان،به جرم حمل ده کیلو گرم وید و بیست کیلو گرم کوکائین تا الان بازداشتی!

جوزف:نام مسیحی مینهو
۱۳ دسامبر:روز نحس مسیحیا یه شمار میاد.

جوزف:نام مسیحی مینهو۱۳ دسامبر:روز نحس مسیحیا یه شمار میاد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

𝖲𝖾𝗈 𝖢𝗁𝖺𝗇𝗀𝖻𝗂𝗇
21,𝖨𝖭𝖥𝖩

𝖲𝖾𝗈 𝖢𝗁𝖺𝗇𝗀𝖻𝗂𝗇21,𝖨𝖭𝖥𝖩

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
𝖡𝗅𝖺𝖼𝗄 𝖲𝗂𝗇𝗌Donde viven las historias. Descúbrelo ahora