𝖭𝗎𝗆𝖻𝖾𝗋 𝖳𝗐𝖾𝗇𝗍𝗒 𝖭𝗂𝗇𝖾

183 25 11
                                        

قلم رو به آب زد و با دستمالی‌ که با رنگ های مختلف کثیف شده بود اون رو تمیز کرد و دوباره به رنگی جدید آغشته اش کرد‌.

ضربه آرومی به در اتاقش خورد و چان بلافاصله با شنیدن صدا پارچه سفید رنگی رو که از قبل آماده کرده بود روی بوم کشید و دست های کثیفش رو روی دستمال کشید.

-بیا تو

چان آروم گفت و با دیدن قامت بلند هیونجین تو چارچوب در لبخند کم‌رنگی روی لب هاش تشکیل شد و درست جلوی بومش ایستاد.

هیونجین در رو پشت سرش بست و به چانی که احمقانه داشت سعی می‌کرد جلوی چیزی وایسته نگاه کرد و ناخودآگاه خنده اش گرفت.

-دیدمش، بیا اینور

به پسر کوچکتر گفت و چان سرشو نا امیدانه پایین انداخت و قدمی سمت راست برداشت و بومی که با پارچه سفید رنگ پوشیده شده بود جلوی چشم های هیونجین نمایان شد‌.

-تو نقاشی می‌کشی؟

متعجب به از پسر پرسید و به بوم نزدیک تر شد،دستشو بالا برد تا پارجه رو کنار بزنه و اول به صورت پسر نگاه کرد و بعد از دیدن اجازه دادن پسر با حرکت سرش،پارچه رو آروم پایین کشید.

عکس پسر غریبه ای بود که داشت لبخند می‌زد.
پسر توی عکس نهایتا همسن چان می‌شد و همین باعث شد سمت چان برگرده و متعجب بهش نگاه کنه.

نسبت به گرایش چان از همون اولش هم شک کرده بود و الان با دیدن این نقاشی ذره ای متعجب نشده بود.

-این کیه؟

با خنده پرسید و هاله قرمز کم رنگی که روی گوش ها و گونه چان به خاطر خجالت تشکیل شده بود توجه نکرد و در عوض،دوباره به نقاشی نگاه کرد و این بار دقیق تر.

-هم کلاسیمه..اسمش مینهوعه

واضح گفت و باعث نگاه قضاوت گرانه هیونجین روی چان شد.

-شما بچه ها از الان شروع کردید این کارارو؟

با خنده پرسید و موهای چان رو بهم ریخت؛چان سریعا نقاشی رو با پارچه دوباره پوشوند و اخم کم رنگی روی ابرو هاش تشکیل شد.
درو باز کرد و دستشو پشت کمر هیونجین گذاشت و تقریبا هولش داد.

.
.
.

-ممنون که اطلاع دادید

جیسونگ گفت و گوشی رو قطع کرد،ناامید سمت دو مرد که وضعیتشون مشابه هم بودن و هردو آشفته بودن برگشت.

-توی هیچ..بیمارستانی اسمش ثبت نشده

-این خوبه،درسته؟

چانگبین بلافاصله گفت و دستشو پشت کمر خمیده چان که حالا با گرفتن سرش توی دستش بیشتر خم شده بود کشید و سعی کرد همایتشو به رئیسش نشون بده‌.

چشم های چان قرمز بود و از دیشب تا الان دوبار تشنج کرده بود،سرش از درد می‌ترکید و با این حال تنها چیزی که بهش فکر می‌کرد پیدا کردن مینهو بود.

𝖡𝗅𝖺𝖼𝗄 𝖲𝗂𝗇𝗌Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon