-اگه پیش من میموندی حتی جرات نمیکرد از دو قدمیت رد شههیونجین درحالی گفت که داشت طناب دور دست مینهو بیچاره رو محکم تر میکرد و روی پوست دستش رد میانداخت.
-و الان داری بهم میگی حتی بعد از اون پاکت هم تهدیدت کرده
مینهو ناخودآگاه حس میکرد دیوار های دور اون سالن بزرگ هر لحظه دارن بهش نزدیک تر میشن و نفس کشیدن رو براش سخت تر کرده بودن.
تمام چیزهایی که توی ذهن بیچاره اش میچرخیدن،قدرت فکر کردن رو از مینهو گرفته بودن و باعث شده بودن مینهو حرف های هیونجین رو فقط به صورت مبهم و لحظه ای بشنوه.
-چرا داری این کارو میکنی؟
-چون تو ممکنه هر لحظه بزنه به سرت و برای محافظت از کریستوفر از این جهنم فرار کنی
هیونجین با صدایی که هر کس دیگه ای جز مینهو میشنیدش،قطعا لرزه به ستون فقراتش میافتاد داشت کنار گوشش صحبت میکرد.
-فرار نمیکنم..اون دیگه آسیبی بهش نمیرسونه
-یک بار ازت میخوام به خودت فکر کنی،نه اون
شونه های مینهو زیر فشار دستش فشرده شدن و باعث شد حواس پرت شده پسر به هیونجین برگرده.
-الان دنبال توعه و به محض این که پیدات ذره ذره وجودت رو نابود میکنه
سنگینی زیادی رو روی قفسه سینه اش احساس میکرد،حسی عجیب گلوش رو احاطه کرده بود و باعث میشد هر کلمه ای که از دهنش درمیاد با لرزش ادا شه و مینهو رو تا مرز ریختن اشکاش برسونه.
با عجز به هیونجین نگاه میکرد و دیگه نمیدونست چیدرسته و چی غلط.
-نمیخوام بمیرم.
به زمین سرد خیره شد و اجازه داد قطره های اشک روی پوستش بریزن.
-نمیمیری..نه تا موقعی که من زندهام
دست هاشو بلند کرد و صورت زیبای مینهو رو از نظر هیونجین که الان حتی،زیبا تر هم شده بود بین دست هاش گرفت و به چشم های لرزان و قرمزش خیره شد.
-تا کی میخوایم مثل بچه ها این جا بمونیم و قایم شیم؟فکر میکنی نمیتونه پیدا کنه؟
هیونجین نفسشو اروم بیرون داد و سعی کرد افکارشو به منطقی ترین شکل ممکن به مینهو توضیح بده.
-هرجا بریم اونم هست..بزار بیاد..حداقل من هستم
حرف هاش رو داشت به مینهو میگفت ولی تمامشون حرفهای خودش به خودش بود که داشت سعی میکرد راه چاره پیدا کنه.
-نباید اون کارو میکردیم
هیونجین واضح و جوری که انگار حالا متوجه شده بود توی چه دردسری قرار داره و چه بلایی در انتظارشه گفت و روی زمین نشست.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
𝖡𝗅𝖺𝖼𝗄 𝖲𝗂𝗇𝗌
Фанфикپس خدا نیز ایشان را در شهواتی شرمآور به حال خود واگذاشت. حتی زنانشان روابط غیرطبیعی را جایگزین روابط طبیعی کردند. به همین سان مردان نیز از روابط طبیعی با زنان دست کشیده، در آتش شهوت نسبت به یکدیگر سوختند. مرد با مرد مرتکب اعمال شرمآور شده، مکافات...