-ماشه رو بکش هانتر
هیونجین دستور داد و دست های لرزانش رو به بدنه فلزی اسلحه رسوند و لمس کرد.
-ولی یاد باشه،اگه من بمیرم نمیزارم جسمت در آرامش اینجا باشه
به ماهیچه قفسه سینه اش فشرد، به قدری که اون قسمت بعدا کبود شه.
-میدونی اولین بار که پا به خونه من گذاشتی چی فکر کردم؟
مرد مسن مکثی کرد و به پنجره بزرگ کلیسا خیره شد.
-میتونسنی من باشی
اسلحه رو از روی سینه پسرش برداشت و روی زمین سالن پرت کرد،بازوی هیونجین رو بین دستش گرفت.
-میتونستی به جایکریستوفر پسرم باشی ولی به جای همه این ها تو تصمیم گرفتی با خنجرت من رو از پشت بزنی؛از همون موقعی که خونه رو ترک کردی گناه شومی دور تو احاطه شد
-اون اثری بود که تو به جا گذاشتیش.
-مسیح کمکت کرد؟مسیح کمکت کرد سیاهی رو از بین ببری و به دل معصومیت برگردی؟
چشم های پسر موردنظر خالی از هر چیزی بود.
بقیه میگفتن چشم ها پنجره ای به روح هر انسان هستن و چشمهای هیونجین،خالی از هر روحی بود.جوری که هیچ کس نمیتونست بیشتر از چند ثانیه به اون دو تیله مشکی نگاه کنه و احساس ترس و گرفتگی نکنه.
-هرکاری هم کنی نمیتونی از خلقتت فرار کنی،هر راهی رو بری باز هم به سیاهی میرسی
دستش رو روی استخوان گونه هیونجین کشید و صورتش رو سمت پنجره،جایی که مجسمه حضرت مسیح درست روبروش قرار داشت برگردوند.
.
.
.
گوشیاش رو بدون اینکه نیم نگاهی به مینهو بندازه سمتش گرفت و چشم هاشو بست.-با پلیس تماس بگیر
دست های لرزونشو سمت دست دراز شده کریستوفر برد و گوشی رو از دستش گرفت.
بی تردید به حرفی که کریس گفته بود عمل کرد،حتی اگر پدر کریس قرار بود لوش بده و خودش هم بیوفته زندان.-اون قتل ها کار پدرت بود
مینهو داشت برای آروم کردن وجدانش،که داشت برای به قتل رسوندن پدر چان وجودش رو از درون نابود میکرد حرف میزد.
-فقط تویی که برام باقی موندی،توئم مغزت پر شده از دروغ
گوشی رو از مینهو گرفت و گزارش تیراندازی دروغین و البته قرار بود تا چند ثانیه از هرکدوم از اون ها اتفاق بیوفته رو به پلیس داد.
-..تو بهم حقیقت رو نشون ندادی...تمام این سال ها بهم نگقته بودی که هیونجین برادرته
اشک گرمش رو که تا گوشه لبش پایین اومده بود رو با پشت دستش پاک کرد و با چشم های پف و کرده و قرمز به معشوقه اش نگاه کرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/332144446-288-k820995.jpg)
ВЫ ЧИТАЕТЕ
𝖡𝗅𝖺𝖼𝗄 𝖲𝗂𝗇𝗌
Фанфикپس خدا نیز ایشان را در شهواتی شرمآور به حال خود واگذاشت. حتی زنانشان روابط غیرطبیعی را جایگزین روابط طبیعی کردند. به همین سان مردان نیز از روابط طبیعی با زنان دست کشیده، در آتش شهوت نسبت به یکدیگر سوختند. مرد با مرد مرتکب اعمال شرمآور شده، مکافات...