𝖭𝗎𝗆𝖻𝖾𝗋 𝖤𝗅𝖾𝗏𝖾𝗇

199 40 0
                                        

سمت سطل آشغالی که نواری دورش رو دربر گرفته بود و پاهای لخت زنی ازش اویزون بود،همکاراش از قبل تشخیص داده بود اون جنازه کی میتونه باشه،

اون،کریستال هارپر بیست و پنج ساله پزشک این پرونده بود
با ناباوری همچنان به بدن بی روح او خیره شد.

صلیب توی جیب شلوارش رو لمس کرد و اجازه حرکت قطره اشکی از چشمش رو صادر کرد

-خدای من،عیسی مسیح،خواهش میکنم کمک کنید این شیطان نحس از بین بره

با زمزمه زیر لبش گفت و تصمیم به ترک اون محیط کرد
هرچقدر بیشتر اونجا میموند،مطمئنن بیشتر بهم میریخت
براساس تحقیقاتی که طی این چند ساعتی که لی هنوز به اونجا نرسیده بود،انجام شده بود

کریستال با قاتل ارتباط داشته،و احتمالا همین موجب مرگش شده.
یک هفته ازین موضوع گذشته بود و مراسم خاکسپاری اون دختر بیچاره بود.

نفس عمیقی کشید و با ناراحتی به تابوت دختر خیره شد.
بعد از ادای احترام تمام افراد حاضر در اونجا رو از نظر گذروند
احتمال اینکه شخص موردنظر اونجا باشه به احتمال زیادی بود.

با دیدن هیونجین یکی از ابروهاش رو بالا انداخت و نگاهی بهش انداخت که با موهای مرتب و کت شلوار کنار مینهو ایستاده بود
انتظار داشت به عنوان یه پاپ اونجا حضور داشته باشه،نه یکی از اشخاص داغدار.

.
.
.
بعد از اتمام مراسم از کلیسا بیرون اومد نگاهی به شخصی که بشدت موجب تحریک اعصابش میشد کرد

کنار اون الهه معصوم ایستاده بود و به زمین خیره شده بود.
سمت لی حرکت کرد و موهای بلوند حالت دارش رو مرتب کرد

-من دارم میرم کاری نداری؟

نگاهی بهش انداخت
زیر چشم به نزدیک شدن دو فرد کنارشون توجه داشت

-نه،ممنون که اومدی کریستوفر

مرد با چند ضربه به شونش سری تکون داد و ایندفعه سمت مینهو برگشت
بدون اهمیت به حضور دو شخص دیگه سمت گوشش خم شد و پوست گردنش رو بو کرد.

-ایندفعه،حتی بیشتر از قبل دوست داشتنیه برام

پسر با حرکت یهویی مرد نفسی حبس کرد و با دور شدنش نفسش رو بیرون داد.
به سوار شدن مرد و دور شدنش نگاه کرد پشت دستش رو روی گونه هاش کشید و پارچه شلوارش رو تو مشتش گرفت.

سوار ماشین پدرش شد و شروع به جوییدن ناخون هاش کرد.
پدرش از اینه ماشین نگاهی به چشم های مضطربش انداخت و به مسیر جلو خیره شد،احساسات میتونن بازگردانده بشن؟یا اصلا هیچوقت ازبین نرفته بودند؟

با نگاهی به وضعیت عجیب پسرش و رفتار چند دقیقه پیش کریستوفر این سوال ها بوجود اومده بود.

𝖡𝗅𝖺𝖼𝗄 𝖲𝗂𝗇𝗌Место, где живут истории. Откройте их для себя