کلیدو داخل قفلِ در انداخت و با پیچوندنش در رو باز کرد،وسایل های توی دست چانگبین رو که خرید های برای خونه مینهو بود رو گرفت و وارد خونه شد.
بدون این که کفش هاش رو دربیاره وارد فضای خونه شد که پشتش چانگبین هم با کفش وارد خونه شد،احتمالا مینهو بعدا اون دوتا رو به خاطر اینکه با کفش وارد خونه شدن میکشت.
حدس میزد که پسر خوابیده باشه چون دیروقت بود و چراغ ها خاموش بودن و همین باعث میشد چان قدم هاشو آروم تر برداره.
تو تاریکی داشت سمت آشپزخونه قدم برمیداشت که با برخورد پاش به جسمی و خرد شدن مقداری از اون جسم، بخاطر تولید صدا ایستاد و جسمو که تیکه بزرگی از گلدون خرد شده مینهو بود رو تو دستش گرفت.
اخمی کرد و بلافاصله کلید چراغی که درست کنار دستش قرار داشت رو فشرد و با برگشتن نور به فضای تاریک اون خونه،اون دو مرد هردوشون مات و مبهوت سرجاشون ایستادن.
-..قربان
چانگبین با دیدن لکه خون کوچیکی روی دیوار کناریش،درحالی که حتی نمیخواست به این فکر کنه چه اتفاقی ممکنه افتاده باشه رئیسش رو صدا زد و توجه اون مرد رو به خودش جلب کرد.
چان چرخید و به چانگبینی که پشتش ایستاده بود و به لکه قرمز روی دیوار خیره شده بود نگاهی انداخت.
مغزش بلافاصله با دیدن لکه خون اتفاقات ناگواری که رخ داده بود رو به تصویر کشید و باعث شد مرد روبروش ناگهان جنون رو تجربه کنه.
دستشو روی دهنش کوبید و فقط به اون نقطه خیره شد.
-خدای من...مینهو
داد زد؛مداوم اسم اون پسر رو صدا زد و شروع به گشتن اتاق های اون خونه و هرجایی که میتونست جسم بیجونش رو پیدا کنه کرد.
با پیدا نکردن هیچ چیز ناباورانه به چانگبین خیره شده بود و عجز تنها چیزی بود که میشد از صورت اون پسر خوند.
-..من چیکار کنم
با خودش زمزمه کرد و مدام لعنتی به خودش میفرستاد و ته دلش شروع به سرزنش کردن خودش کرده بود.
این که باید همون روزی که نامه رو پیدا کرده بود دست مینهو رو می گرفت و میبردش خونه خودش ولی دقیقا روزی که قرار بود از این جا برن مینهو ناپدید شده بود.چانگبین نمیتونست حتی احساسات اون لحظه چان رو توی کلمه توصیف کنه،مرد مقابلش به معنای واقعی کلمه به جنون رسیده بود و خونه رو با قدم هاش متر میکرد.
چشم های چان پر از اشک شده بودن و اشک هاش رد هایی روی پوستش ایجاد میکردن.
چانگبین گوشیش رو از جیبش در آورد و با خیال این که میتونست به بقیه آدم های چان خبر بده تا بتونن توی شهر دنبال مینهو بگردن،گوشیش رو روشن کرد و تماس گرفت.
BINABASA MO ANG
𝖡𝗅𝖺𝖼𝗄 𝖲𝗂𝗇𝗌
Fanfictionپس خدا نیز ایشان را در شهواتی شرمآور به حال خود واگذاشت. حتی زنانشان روابط غیرطبیعی را جایگزین روابط طبیعی کردند. به همین سان مردان نیز از روابط طبیعی با زنان دست کشیده، در آتش شهوت نسبت به یکدیگر سوختند. مرد با مرد مرتکب اعمال شرمآور شده، مکافات...