با دیدن مینهو که جلوی در خونه مجللی ایستاده بود،بلافاصله چانگبین ماشین رو نگه داشت و جلوی خونه ترمز کرد.
مرد از ماشین پیاده شد و از سمت دیگه ماشین به مینهویی که درست روبروش و سمت دیگه ماشین ایستاده بود نگاه کرد و قدم هاشو سمت مینهو برداشت.
-سردت نیست اینجوری اومدی بیرون؟
چان پرسید و با انگشت اشاره اش به لباس مشکی رنگ نازک مینهو اشاره کرد و دستش رو سمت لبه های کتش برد تا کتش رو بهش بده
-چیکار داری میکنی؟
لینو با لحن آرومی پرسید و مسیر نگاهشو مستقیم به چشم های مینهو تغییر داد،چشم هاش میلرزید.
اخم کمرنگی بین ابروهاش بوجود اومده بود و هر از گاهی پوست لبشو با انگشتش میکند.-گفتی توضیح میدی
گفت و سرش رو به بالا حرکت داد،به دونه های برفی که نشون از اومدن زمستون میداد نگاه کرد و چشم هاش رو بست و دوباره به چان خیره شد.
- یه کاری پیش اومده
-کی برمیگردی؟
سریع پرسید و برای گرم کردن دستش جلو دهنش گرفت و نفس های گرمش رو روی کف دستش پخش کرد.
-نمیدونم
کریستوفر گفت و دستهای قرمز شده پسر مقابلش رو توی دست های بزرگ و گرمش گرفت و توی جیب بزرگ کتش قرار داد.
دست هاشو داخل جیب توی دستهای مینهو قفل کرد و به دونه های برفی که روی موهای نارنجی مینهو زیبایی چند برابری داشت نگاه کرد.پوزخمد کمرنگی روی لب های لینو بخاطر حرف چان شکل گرفت و دستهاشو از داخل جیب کت مرد بزرگتر درآورد و فاصله شون دو با یک قدم به عقب بیشتر کرد.
-آخر کار خودتو کردی.
مینهو پرسید و به انگشت اشاره اش رو روی یقه کت بلند چان کوبید.
-زود باش ازم خداحافظی کن
چان حرف مینهو رو با لحن ناخوانایی برگردوند و دست سرد پسر رو روی قفه سینهاش گذاشت و لبخند مسخره ای زد.
اخم مینهو با حرف چان تشدید پیدا کرد و مشت آرومی رو قفسه سینه اش کوبید
-تا اینجا اومدی که همینو ازم بخوای؟
-چیز دیگه ای باید بدی؟
تن صدای کریستوفر عوض شد و دستشو دور کمر مینهو حلقه کرد و بالاتنه پسر رو به بالاتنه بدن خودش چسبوند.
دستشو پشت گردنش برد و سرشو توی دستش گرفت و به کنار گردنش چسبوند.-به این فکر کن که آخرین باره منو میبینی
چان کنار گوش مینهو گفت و به بالای سرشون نگاه کرد.
بوسه ای روی موهای خوشبوی پسر کاشت و دستشو از پشت گردنش به بالا حرکت داد و بدن مینهو رو ثابت نگه داشت.
![](https://img.wattpad.com/cover/332144446-288-k820995.jpg)
ВЫ ЧИТАЕТЕ
𝖡𝗅𝖺𝖼𝗄 𝖲𝗂𝗇𝗌
Фанфикپس خدا نیز ایشان را در شهواتی شرمآور به حال خود واگذاشت. حتی زنانشان روابط غیرطبیعی را جایگزین روابط طبیعی کردند. به همین سان مردان نیز از روابط طبیعی با زنان دست کشیده، در آتش شهوت نسبت به یکدیگر سوختند. مرد با مرد مرتکب اعمال شرمآور شده، مکافات...