🕊40🌿

217 26 0
                                    


🌝الیاس🌝

داشت از حساسیت و زودرنجی و ضعیفیم در مقابلش استفاده میکرد؟!

وقتی عمه رفت با عصبانیت خواستم از کنارش رد بشم و برم که از بازوم گرفت و کشیدم زیر دوش آب و گفت:
خودت رو بشور بعد برو بیرون...میخوای فرش رو گلی کنی تا عمه بیاد و غر بزنه سرمون؟!

چشم غره ای براش رفتم و خواستم صابون رو بردارم که زودتر گرفتش و نگاه موزیانه بهم انداخت و گفت:
تا عمه رو دیدی شیر شدی جوجه...هوم؟!

یه قدم بهم نزدیکتر شد و لب زد:
نمیترسی جلوی یه شیر واقعی بری زیر آب؟!

اخمی کردم و دیتم رو دراز کردم صابون رو از بگیرم که دستش رو عقب کشید و یهو چسبوندم به دیوار سرامیکی حموم که لرز کردم و خیره به چشام گفت:
خب کجا بودیم؟!

مشت هام رو روی سینه اش گذاشتم و گفتم:
احد گمشو اونور تا داد نزدم...

خندید و گفت:
خب داد بزن جوجه ی لوس...

حرصی خواستم بزنم توی دهنش که یهو دوش آب رو باز کرد و وجودم با سردی آب یخ کرد.

تا خواستم به خودم بیام لبای داغی گوشه لبام نشست.

با وحشت سرم رو عقب کشیدم.
ترس از خام شدن داشتم.
حسم به همجنسم بدجوری زیاد بود و میترسیدم تنها با یه حرکت وا بدم!

دستش که روی پهلوهام نشست و دم گوشم لب زد:
چیشد...میتونستی از خودت بر بیای که پسرعمو...هوم؟!

به چشای خندونش خیره شدم و لب زدم:
با عوضی بودن و مسخره کردنم به چی میرسی...نکنه دلت گیره...هوم؟!

آخر حرفم پوزخندی زدم که اخمی میون لبخندش نشست و گفت:
حتی اگه دلمم گیر باشه ازش ترسی ندارم گل پسر!

🕊Once upon a time🌿Where stories live. Discover now