💥کیوان💥
سرم روی سینه اش بود.
روی موهام رو نوازش میکرد و گه گاهی روی موهام بوسه ای میکاشت.غرق لذت وجودش بودم.
چطور تونستم این همه مدت از کسی که تموم نفس هایی بود که باهاشون زنده بودم دور بشم؟!دستم رو گرفت و انگشت هاش رو میون انگشت هام قفل کرد و گفت:
درد که نداری زندگی بزرگ...هوم؟!لبخند تلخی روی لبام نشست.
سرم رو کمی بالا بردم و خیره به چشای همیشه مهربونش لب زدم:
دلم برای وقت هایی که همیشه مراقبم بودی تنگ شده بود...هنوزم برات همونقدر کوچولو به نظر میام یا بزرگ شدم؟!آروم خندید و روی پیشونیم رو عمیق و بوسید و گفت:
مگه میشه این چشای خوشگل و معصومت رو ببینم و نخوام ازت مراقبت کنم دلبر؟!لبخند دندون نمایی زدم و خودم رو بالا کشیدم و لبام رو روی لباش گذاشتم.
اولش بی حرکت مونده بود اما وقتی دست هام رو روی صورتش گذاشتم و لبام رو محکم تر روی لباش فشردم شروع کرد به مک های عمیق زدن و توی بوسیدن ازم پیشی گرفت.
وقتی با بوسیدنم روم خیمه زد با ذوق خندیدم.
همراهم خندید و پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند و زمزمه وار لب زد:
اینجوری نخندید لاکردار...میخوای هیچی ازم نمونه؟!میخوای تموم بشم و خلاص؟!