Flash back
Writer pov
کوک تمام در های ورودی به اتاق مهمان ها رو به گفته چانیول از بتا ها و الفا ها پر کرده بود تمام تلاشش رو کرده بود که این جا به جایی افراد طبیعی به نظر برسه و وحشت ایجاد نکنه ... از این همه دوندگی و فکر کردن واقعا خسته بود ...
کاش همون روز که از میون درختا اون عوضی رو دیده بود هر طور که شده اون دو تا توله گرگ رو از چنگش نجات میداد تا هیچوقت خونواده هاشون این طوری به جون هم نمی افتادن ...
اونا برای چیزی دندون طمعشون رو تیز کرده بودن که قرار نبود هیچوقت بهش برسن ...
....
سال ها قبل از همه این اتفاق ها وقتی تمام این سرزمین در کنار هم زندگی میکردند ساحره ای بود که قدرت زیادی از اجدادش بهش رسیده بود ... حتی میتونست جادوی سیاه رو به کنترل خودش بگیره و از قدرت بدی ها در مسیر سود و منفعت همه استفاده کنه ...
ساحره ها و خون اشام ها و گرگینه ها و انسان ها بدون هیچ مشکلی در کنار هم زندگی میکردند ... این تجزیه ها به زمانی برمیگرده که انسان ها ترس و وحشت رو نسبت به افسونگر ها توی جامعه پخش کردند ... اون ها افسونگری رو از اعمال شیطانی و متصل به جن و شیاطین میدونستند این در حالی بود که سحر و جادو صرفا به شکل یک پزشک بیماری های لاعلاج رو درمان میکرد ... زمین خشک رو با کمک مادر طبیعت سیراب میکرد ...
سال 1450 تا 1950 عصر ساحره گیری بود ... انسان ها ، ترسی که ساخته دست خودشون بود رو مثل بت میپرستیدند و ساحره ها رو میگرفتند و گردن میزدند یا زنده زنده در اتش میسوزاندن و برای جرمی که ساخته تخیلاتشون بود و اسم اصلاحات دینی رو روش میگذاشتند هزاران ساحره و غیر ساحره رو شکنجه کردند و به قتل رسوندند ...
اما این به معنای از بین رفتن کامل اون ها نبود ...
روزی که قرار بود ساحره بزرگ رو وسط میدان شهر به اتیش بکشند ... ساحره بسیار خواهش کرد که این کار رو نکنند و به معنایی از جون همه ان ها بگذرند حتی تا زمانی که اتش به بدنش رسید هم همچنان خواستار این بود که این واقعه شوم از بین بره ... اما اعتنایی نشد و در اخر از غم بسیار از بین رفتن همنوعانش برای اولین بار به جادوی سیاه دست زد ...
این پایان کار ساحره ها نبود اونها دو دسته شدند و از انسان ها روی برگرداندن و عده ای به موجودات شب پیوستند و عده ای به خدمت پادشاهان جنگل درامدند ... امکان زندگی در روز رو به شب زنده داران و توانایی کنترل تغیر شکل رو به دیگری دادند تا در مقابل اون حافظ جونشون در برابر دیگران باشند (اشاره به شب ماه کامل یا به عبارتی 14 ام هر ماه که گرگینه ها به ناچار در نیمه شب به حالت گرگ خودشون تبدیل میشن )...
YOU ARE READING
🐾Don't Blame Me 🐾
FanfictionComplete ✅️ 🐾 Don't blame me {!من رو سرزنش نکن}🐾 ژانر✔️ : رمنس ، خانوادگی ، کمی طنز ، معمایی ، اسمات ، امپرگ ، امگاورس ، ومپایر، روزمره ، روانشناسی کاپل ها✔️ : چانبک، ویمین و ... *************************تکه ای از فیک _اون پسره رو دوست داری؟ هوم؟...