(کاور : پارک جیهون از واناوان)
Jimin pov
حرف های بکهیون مدام توی سرم میچرخه ... فکر کنم یه چیزایی فهمیدم ... اما باید از هیونگ بپرسم ...
درسته من و جیهون دوقلوییم ولی جیهون کمتر از سنش رفتار می کنه و بیشتر شبیه بچه هاست ... میترسم بابت حرف هایی که شنیده دوباره شب ها کابوس ببینه ...
یادم به اون روز افتاد که من و جیهون بچه بودیم و همراه مامانم رفته بودیم تا به مرز ها رسیدگی کنه توی جنگل گم شدیم ... والبته که مثل پسرای خوب منتظر نشدیم تا مامان پیدامون کنه ... مثل واکنش های هر بچه دیگه ای اول فکر کردیم شوخیه ... ولی یهو این شوخی خیلی جدی شد ...
............................................................
Flash back
10 years Ago
+جیمینااااا .... من میترسم ... این جا خیلی تاریکه ...
*نترس جیهون چیزی نیست ... الان مامان رو پیدا می کنیم ... بیا از اون طرف بریم باد از اون سمتی میاد ...
قبلا توی صحبت های مامانم شنیده بودم که میگفت اگه راه مرز ر گم کردید به سمتی که باد میوزه حرکت کنید ...
....
+پس چرا مامان رو پیدا نمی کنیم ... جیمین من خیلی خسته شدم ... پام درد میکنه ...
*بیا مامان رو صدا کنیم ... اومااااااااا
+ اومااااااا کجاییییییییییي ما گم شدیم ...
هوا دیگه خیلی تاریک شده بود ... به نظر خیلی دور شده بودیم چون صدای زوزه هیچ گرگی هم شنیده نمی شد ... اصلا معلوم نبود کجاییم ... فقط یادمه خیلی ترسیده بودیم نمیدونم هوا سرد بود یا از استرس یخ زده بودیم ...
صدایی از پشت سرمون شنیدیم ... صدایی مثل خورد شدن چوب های ریز با برگ های خشک ... انگار کسی داشت بهمون نزدیک میشد ... مشخص بود انسانه چون صدای دو تا پا میومد ... ساکت بودیم و منتظر ...
^ اوه کوچولو ها گم شدید ؟!
چشماش ... چشماش یه جور خاصی بود ... برق میزد و رنگش عسلی بود ... اما انگار نسبت به چشم های عادی نسبتا بیرون تر بود ... چاره ای نبود یا از سرما میمردیم یا این مرد می کشتمون راه نجاتی نبود پس باید یکم شجاع تر میبودم ...
*اجوشی ببخشید ... میدونید مامان ما کجاست ؟!
^ اوه پس گم شدید ... من باید مامانتون رو بشناسم ؟!
*اوهوم ... مامانم رهبر قلمرو مرکزیه ...
^ چه عالی ... فک کنم امروز به قصد شکار اهو یه بچه شیر به دامم افتاده ... درست تر بگم دو تا بچه شیر ...
Endبعدا فهمیدم اون مردی که اون روز دیدیم یه خون آشام بود ... و احتمال داشت که واقعا کشته بشیم ...به هر حال این اتفاق برای جیهون خیلی سنگین بود ... هنوز هم هر وقت شوکه میشه یا میترسه خواب اون روز ها رو میبینه ...
VOCÊ ESTÁ LENDO
🐾Don't Blame Me 🐾
FanficComplete ✅️ 🐾 Don't blame me {!من رو سرزنش نکن}🐾 ژانر✔️ : رمنس ، خانوادگی ، کمی طنز ، معمایی ، اسمات ، امپرگ ، امگاورس ، ومپایر، روزمره ، روانشناسی کاپل ها✔️ : چانبک، ویمین و ... *************************تکه ای از فیک _اون پسره رو دوست داری؟ هوم؟...