Part 15(خاطرات)

219 62 24
                                    

✍️ pov

شرکت کیم ...

تهیونگ از ظهر بعد از شنیدن این که تمام سهام دار ها تقاضای یک جلسه فوری کرده بودند به شرکت اومده بود ... تا الان هزار بار تمام مدارک و سود و زیان ها رو بالا و پایین کرده بود ... اصلا نمی دونست این اصرار برای جلسه فوری برای چیه اما هر چی که بود حس خوبی نسبت بهش نداشت ...

سوهو از بس پله ها رو بالا و پایین شده بود دیگه خسته خسته بود ... کای هم مثل فرفره بین کامندا می چرخید ... نامجون از این اتاق به اون اتاق پاس داده میشد ... همه اطلاعات رو جمع کرده بودند نمودار های محاسباتی به کمک تهیونگ رسم شده بود ... هر چقدر جمع و تفری میکردند داده ها عوض نمی شد ... همه چیز طبق روالی بود که طی برنامه یک سالشون باید پیش می رفتن ... کای عصبی مدارکی که درستش بود رو روی میز کوبوند و با اخمی که از عصر روی پیشونیش مهمون شده بود رو به جمع کرد و اعتراض کرد ....

# معلوم هست این جا چه خبره ... این لعنتیا دیگه چه برنامه ای می خوان برامون سوار کنن ... کاش میشد همشون رو با دستام خفه کنم ...

بعد برگه هایی که زیر دستش بود رو مچاله کرد ...

& احتمالا اون کودن ها بالاخره متوجه بی کفایتی مدیر عامل کم سن و سالمون شدن ...

نامجون با نیشخند تمسخر امیزی با اکراه این جمله رو گفت و زیر چشمی ری اکشن بقیه رو تماشا می کرد و لذت میبرد ... همین که کای خواست سمتش خیز برداره سوهو جلوش رو گرفت و با چشم و ابرویی که براش اومد به سکوت مجبورش کرد ...

تهیونگ می خواست چیزی بگه که صدای جین که تا الان ساکت بود کلام شروع نشدش رو خورد ...

=فکر میکردم عاقل تر از این حرف ها باشی ولی هنوز همون احمق سابقی ...

&اگه منظورت از احمق سابق همون حماقتیه که من توذهنمه باید بگم اونموقع واقعا احمق بودم کیم سوک جین ...

=فکر میکنی برام مهمه ؟؟؟

& حس می کنم اون روزی که به خاطر بودن با همین احمق داشتی خون گریه می کردی رو باید یادت بیارم ...

جین با به یاد اوردن همون روز ها و نیش و کنایه های تلخ نامجون دست هاش رو که زیر میز بود و از دید بقیه پنهان مشت کرد تا جلوی احساساتی که داشت دوباره جون می گرفت رو بگیره ... اشتباه نکنید اون یک اشتباه رو دوبار تکرار نمی کنه از اون خاطر فقط احساس تحقیر شدن و شکستگی و نا کافی بودن و رها شدن رو به یا داشت نه هیچ حماقت دیگه ای ...

زیر لب با خودش گفت...

=اون شب لعنتی ... وقتی که حماقت کردم و بهش اعتماد کردم

Jin pov

فلش بک

شب مراسم واگذاری ریاست شرکت کیم به پسر هاش

🐾Don't Blame Me 🐾Donde viven las historias. Descúbrelo ahora