part 8 (....روز اول)

281 78 31
                                    

✍️ POV

خب امروز اولین روزی بود ک باید به اون مدرسه عجیب می‌رفتن همون مدرسه ای که توی اون نامه ذکر شده بود مدرسه موریم ... تقریبا میشه گفت هیچ اطلاعاتی راجبش نداشتند و حتی چان هم نمی‌دونست دقیقا دنبال چه چیزی باید بگرده و علت بعد پیری مدرسه رفتنشون چیه اونم توی قلمرو جنوبی ... چرا باید این ریسک رو میکردن و قلمرو خودشون رو رها میکردن و اصلی ترین افراد قبیله به قلمرو جنوبی و محدوده کیم ها وارد می شدن ... تنها چیزی که از این مدرسه میدونستن این بود که وارثان قلمرو کیم و از هر خانواده در قلمرو جنوبی حداقل یک یا دو نفر از قوی ترین رگ ها و نسل ها در این مدرسه حضور داشتند ... دومین چیزی که می دونست این بود که همه چیز های پایه رو در این مدرسه اموزش می‌دادند ... چیز هایی که شاید از قبل میدونستی ولی با آوازی که از مدرسه شنیده بودند انگار حتی بهترین پیانیست هم وقتی در اون مکان پیانو میزد انگار که اوای جديدي خلق کرده باشه ... خود فرد هم متعجب می‌شد ... ب غیر از این ها چیز دیگه ای نمی دونست و همین زنگ هشدار مغز الفای رهبر رو فعال کرده بود ...


_ ببینید با همتونم امروز اولین روزمون هست که علنا در قلمرو جنوبی خودمون رو نشون می‌دیم ... این جا این ماییم که باید حواسمون به رفتارمون باشه ... در واقع ازتون می‌خوام با هیچ کس احساس صمیمیت نگنید و البته ک از کیم ها دور باشید ... شیطنت نکنید و سرتون تو کار خودتون باشه ... بازم می‌گم به کیم ها نزدیک نشید ...


چانیول بود ک طبق معمول مثل پدر هایی که نگران بچه هاشونن به همشون تذکر های لازم رو می داد تا دچار مشکل نشن ...


= هیونگ واقعا نمیخوای از این کارت دست برداری نه ... مگه ما دو سالمونه که انقدر نصیحت مون می کنی فکر نمیکنی خودمون بهتر بلد باشیم گلیم خودمون رو از اب بکشیم بیرون ... هی صبر کن ... نکنه فک کردی حالا ک مامان و بابا رو مرده فرض کردی و قیافه مظلوم و حق به جانب گرفتی میگم حق با توعه و از خیر پدر و مادرم میگذرم ک داری ادای بابا های دل سوز رو در میاری ... ببین همه ما خودمون تو کلمون عقل داریم ...


چان گذاشت غر هاش رو بزنه ... تو این مدت انگار که عادت کرده باشه که تا حرف بزنه منتظر سیل نیش و کنایه های لوهان باشه ... ازش دلگیر بود ... ولی نمی تونست بی خیالش شه ... چون به هر حال اون برادر عزیز و کوچولوش بود ...


_ خب پس حواستون باشه ... اگر کسی هم بهتون نزدیک شد اول به فامیلیش و جایگاه اجتماعیش توی قبیله کیم نگاه کنید ... نباید دردسر درست کنیم ... و حتی اگر هر چیز کوچیک و مشکوکی دیدید بهم اطلاع بدید ...


= اها ینی ابم خوردم باید بگم هیونگ اب خوردم ... دیگه فقط یه جی پی اس و شنود بهمون وصل ....

🐾Don't Blame Me 🐾Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora