A boy with bloodshot eyes

98 19 46
                                    

《من بارها درد کشیدن عزیزانمو دیدم،اشک ریختنشون،ضجه زدنشون فریاد زدنشون اما اون...خیلی عجیب بود...پسری که خون گریه میکرد...
                            مین یونگی...29 ژوئن 2019》

                               ***

داد بلندی از درد کشید و بدنش با شدت زیادی روی صندلی که بهش بسته شده بود تکون میخورد،صدای فریاد های دردناکش کل سوله رو درون خودش غرق میکرد.

موجی که توی رگاش حس میکرد سوزش غیرقابل تحملی بهش تحمیل میکرد،انگار تک تک اعضای بدنش دارن توی آتیش میسوزن،همونقدر داغ و دردناک...

فشار برقی که از بدنش رد میشد انقد زیاد بود که حس میکرد رگاش دارن پاره میشن...

و انگار واقعا همینطور بود چون چشماش سوزش وحشتناکی گرفت و با خیس شدنشون استوارت خنده بلندی سر داد و بهش اشاره کرد

_وای وی،این صحنه محشره،داری خون گریه میکنی،هیولای جدید سریلو داره خون گریه میکنه...اوه خدای من ، من کاری کردم هیولای سریلو خون گریه کنه،این فوق‌العاده ‌س
مرد جنون وار با خودش تکرار میکرد و قهقهه سر میداد.

تهیونگ همه جا رو در هاله ای از سرخی میدید،انگار همه جارو خون گرفته.
بعد از بیهوشیش نفهمیده بود چه اتفاقاتی افتاده و حالا چطور روی صندلی برقی نشونده بودنش و اینطور بدنشو از هم میپاشوندن.

این دومین باری بود که جریان برق با شدت وارد بدنش میشد و مطمئن بود اگه یکبار دیگه اون سیم ها رو بهش وصل کنن خاکستریه که توی هوا پخش میشه!

با قطع شدن جریان، نفس پر صدایی کشید و سینه ش به خس خس افتاد،صورتش با خون چشماش سرخ شده بود
و زخماش دوباره شروع به خونریزی کرده بودن،تهیونگ فقط دلش می‌خواست زودتر از این عذاب خلاص شه،چه با آزادی یا حتی...مرگ.

استوارت از جا بلند شد و نزدیک رفت:
_اوه پسرک بیچاره،دیگه حتی چهره ت  هم شناخته نمیشه
اوه راستی،بهت گفته بودم من عاشق رنگ سرخم؟ مخصوصا روی بدن سکسی تو!

دستی روی گونه سرخ تهیونگ کشید که پسر با انزجار خودشو از اون جدا کرد،با دیدن واکنش تهیونگ پوزخندی زد و ادامه داد:
_میدونی وی،دیگه دلم نمیخواد بدونم مدارک منو کجا بردی،چون تا الان به دست اون مردک خرفت رسیده،ولی میتونم که حرصمو سرت خالی کنم نه؟بنظرم این معامله منصفانه اییه،سریلو به مدارکی که میخواست رسید...منم آدمکش خوشگلشو برای خودم برمیدارم.

همونطور که دور بدن تهیونگ که بخاطر جریان الکتریسیته ای که چند دقیقه قبل تحمل کرده بود تیک وار میپرید،چرخ میزد پشتش ایستاد و دم گوشش گفت:
_حالا وقتشه از لب و زبونت برای یه کار مفیدتر از لو دادن اطلاعات من استفاده کنی وی...

تهیونگ با اینکه از شدت درد و خونریزی فاصله ای تا بیهوشی نداشت و بدنش هربار تکون کوچیکی میخورد، اما با گستاخی لب زد:
_من تنها...استفاده ای... که از دهنم... میکنم... برای پاره... کردن ...گلوته... حرومزاده... اگه مشکلی... داری... میتونی... بخوریش...

BLOODY CHURCHWhere stories live. Discover now