《تا حالا شده فکر از دست دادن کسی انقد وجودتو غرق ترس و سردرگمی کنه که حتی یادت نیاد اسمت چی بود؟هویتت چیه؟کی بودی قبل از حضورش؟ اون لحظه تنها چیزی که برات میمونه عذابِ فکر به بعد از نبودشه،و من اون لحظه پر بودم از فکر از دست دادنت هوسوک،نه فکر شستن دستای خونیم!
مین یونگی...شب انتقام》***
🔞هشدار!
این پارت شامل صحنه های خشن،حرف های رکیک،شکنجه،آزار روحی و جسمی و...هست
لطفا اگه روحیه حساسی دارید از خوندنش صرف نظر کنید!
....
_00:00 PM_
-رم_کلیسای مادر مقدس_جنگل سیاه_محل شکار-
استیون به وسط جنگل،یا همون شکارگاه کلیسا رسیده بود ،دیروز وقتی که برای شکار بیرون رفته بودن بعد از به دام انداختن خرگوشی که کلی دنبالش کرده بود تا اون حیوون احمق رو بدست بیاره کنار درختی نشسته بود و نفسی تازه میکرد اما هنوز نفسش بالا نیومده توی سینه ش حبس شد چرا که خنجری دقیقا از بیخ گوشش گذشته بود و به درخت پشت سرش میخ شده بود
*فلش بک*
با وحشت از درخت جدا شد و به دورو بر نگاهی انداخت تا فردی که اون خنجر رو سمتش پرت کرده بود رو پیدا کنه اما هیچ اثری ازش توی اون محوطه پیدا نکردبه سمت درخت برگشت و با دقت به خنجر نگاه کرد،تنها یک خنجر ساده بود اما حامل چیز دیگه ای،یه نامه!
با تردید به اطراف نگاه دوباره ای انداخت و دستشو جلو برد تا خنجر رو جدا کنه
با جدا کردن خنجر نامه ای رو ازش جدا و بازش کردتنها دو خط نوشته شده بود
"نیمه شب به همین مکان بیا،وگرنه دفه بعد مقصد خنجر وسط حنجره ته، توکه دوست نداری به درخت میخ شی هوم؟"
*پایان فلش بک*و حالا اون اینجا بود درحالی که نامه رو توی مشتش میفشرد و سعی میکرد نسبت به ترسی که از بی خبری درمورد اون فردی که تهدیدش کرده بود،توی قلبش ریشه دوونده، غلبه کنه.
با صدای قدمهایی که روی برگ های ریخته روی زمین خش خش میکرد سرشو به پشت سرش برگردوند اما هنوز صاحب اون صدا رو نشنیده که لگدی به کمرش خورد و با زانو روی زمین فرود اومد،ناله ای از بین لباش بخاطر برخورد زانوش با سنگ ریزی که بین برگ ها مخفی شده بود خارج شد.
با دیدن پوتین های مشکی درست روبروی خودش با اخم سرشو بالا گرفت تا فردی که اینکارو باهاش کرده رو به باد فحش ببنده که با دیدن مردی که کلاه سویشرتشو روی سرش کشیده و ماسک مشکی رنگی چهره شو پوشونده گیج به چشماش خیره شد.
اون دیگه چه خری بود؟
چطور جرات میکرد با اون اینطور برخورد کنه؟
خواست از جاش بلند شه اما مردی که پشت سرش ایستاده بود با پاش به کمرش فشار اورد و مجبورش کرد توی همون حالت باقی بمونه
ESTÁS LEYENDO
BLOODY CHURCH
Acción{کلیسای خونین} و همانا که خون... آغاز پیوند من و تو بود... ~~~~~~~~~~~~~~ _تو نمیتونی همینجوری ولم کنی و بری نه الان که قلبم تو سینه تو میتپه +عشق خونین من پایان عشق ما اینجا نیست حتی اگه قسمت آخر زندگی من باشه Couple:SOPE,VKOOK,NAMJIN Genre:actio...