Jasmine fragrance

109 24 1
                                    

《کاش میتونستم پر پروازت از این قفس باشم...پرواز تو،تنها امید من برای تحمل عذاب این جهنمه...!
مین یونگی...۱۴ اوت۲۰۱۹》

***

صدای گریه های پسر بچه توی ضربه های شلاق گم میشد

مرد کشیش با تمام خشمی که توی وجودش طغیان کرده بود به جون پسرک افتاده و تن نحیفش و مورد حمله ضربات پی در پی شلاق قراره داده بود

هوسوک سه ساله گریه کنان از مرد خواهش میکرد تموم کنه

حتی نمیدونست چرا باید انقد کتک بخوره

فقط بخاطر اینکه دستای کوچیکش تحمل وزن اون کتابای بزرگ و سنگین رو نداشت؟

بخاطر افتادن چند کتاب باید این ضربه های دردناک رو تحمل میکرد؟

این تنبیه ها برای ظرافت کودکانه اون پسر بچه زیادی سنگین بود...

البته که توی اون کلیسای لعنتی این شکنجه ها و این آزار و اذیت ها هیچ حساب میشد

انگار عدالت مرده بود...

احساس خاکستر شده و عواطف انسانی سربریده شده بود...

اونها قلبی نداشتن!

وگرنه هرکسی با دیدن اشک هایی که روی گونه های آب رفته صورت کوچیک اون پسر سه ساله میشینه قلبش به درد میومد

اون پسر باید نوازش میشد اما به جاش تازیانه میخورد

باید اشکاش پاک میشد اما سیلی میخورد

باید بازی میکرد اما تنبیه میشد

باید نقاشی میکشید اما صورتش با خون رنگین میشد

باید شعر های کودکانه میخوند اما صدای جیغ های پردردش توی راهروهای کلیسا می‌پیچید

_هرزه کثیف چطور جرات کردی انجیل مقدس رو زمین بندازی؟ بنام پدر پسر روح القدس من تورو از این گناه بزرگ پاک میکنم

کشیش گفت و ضربات تازیانه رو محکم تر روی پاهای هوسوک فرود اورد

اون پسر حتی نمی‌دونست انجیل چیه

یا حتی معنی القابی که باهاش صدا زده میشد رو هم نمی‌دونست

اما التماس میکرد تا مرد از گناهش بگذره

گناهی که هرگز دست های کوچولوش بهش اغشته نشده بود

مرد چند دقیقه ای بود که دست از زدن کشیده بود اما گریه های پسرک هنوزم ادامه داشت

صدای هق هق کودکانه ش کل سالن رو پر کرده بود اما انگار قلب اون مرد از سنگ سخت تر بود که بدون توجه به پاهای کبود و زخمی پسر راهش رو به سمت دفتر خودش دردش گرفت:
_دفعه آخرت باشه کتاب های ارزشمندی که بهت داده شده رو خراب میکنی موش کوچولو

BLOODY CHURCHWhere stories live. Discover now