Home...

83 18 15
                                    

《من همیشه به سایه بودم هوسوک...هیچوقت توی زندگیت ردی از من ندیدی اما من تو سایه ها محافظت بودم،بجای تو تنبیه شدم،بجای تو تحقیر شدم...اگه تو نمیتونی منو کنار خودت تحمل کنی،اگه دوستم نداری،من هنوزم میتونم برگردم و بازم یه سایه باقی بمونم...اینبار سایه ای میشم که حتی عطرش هم اذیتت نکنه....
                              مین یونگی...5 فوریه2020》

  
                                 ***     
^فلش بک^
هنریک باز هم برای آزار دادن پسر، دنبال سوکجین افتاده بود،اون به معنی واقعی کلمه یک بی‌شعور قلدر بود!

سوکجین کسی نبود که برای اون پسر سر خم کنه یا ازش بترسه،اما حوصله جنگ و دعوا هم نداشت برای همین همیشه سعی میکرد سربه سرش نزاره و بی تفاوت از کنارش رد شه.

اما این بار انگار هنریک ول کنش نبود
از مدرسه تا الان دنبالش افتاده بود و با اکیپش، سوکجین و دنبال می‌کرد.

از شانس بد پسر امروز راننده ش مرخصی رفته و پدرش سرش خیلی شلوغ بود و نتونست دنبالش بیاد،حالا جین مجبور بود پیاده به سمت خونه بره.

_جین وایسا باهم بریم پسر
با صدای هنریک تابی به چشماش داد و بی توجه بهش به راهش ادامه داد،هنوز انقد احمق نشده بود که بخواد با هنریک قدمی حتی کوچیک برداره!

همیشه روزایی که قرار بود پیاده برگرده از کوچه پشتی مدرسه به سمت خونه میرفت تا راه براش نزدیک تر باشه اما حالا که با اون پسره احمق و دار و دسته ش گیر افتاده بود از این تصمیمش پشیمون بود،اینجا حتی اگه میکشتنش هم کسی به دادش نمیرسید!

آخر کوچه و نزدیک به خروجی یکی بازوشو گرفت و کمرشو محکم به دیوار کوچه کوبید

_هی کره ای ،چطور جرئت میکنی هنریک و نادیده بگیری؟از جونت سیر شدی؟
فلورین بود،رفیق صمیمی و احمق تر از هنریک!

سوکجین پوزخندی زد و با یه حرکت دست فلورین و از بازوش جدا کرد خطاب به هنریک که با غرور نگاش میکرد گفت:
_انقد به پر و پای من نپیچ هنریک ،میدونی که میتونم با یه اشاره تو و کل دارو دسته تو به فاک بدم،دفه بعدی هشدار درکار نیس،تا به خودت بیای میبینی با اشغال جمع کنای کف خیابون فرقی نمیکنی...!

هنریک خنده بلندی کرد و به جین نزدیک شد کمی دور پسر چرخید و به قامت کشیده ش که توی فرم مدرسه بی نهایت جذاب نشون داده می‌شد نگاه کرد
_افرین سوکجین کیم،آفرین...نمیدونستم بچه خرخون مدرسه مون بلده فحش بده،نه خوشم اومد ازت...

با مشت ناگهانی که توی صورت سوکجین خورد ،پسر تعادلشو از دست داد و روی زمین افتاد.

لعنت،چطور حواسش پرت مزخرفات اون شده و به این راحتی کتک خورد؟

هنریک مشتشو باز و بسته کرد و ادامه داد:
_اما مراقب دهن گشادت باش بچه پولدار،من کسی نیستم که بخوای باهاش اینطوری حرف بزنی ،اینجا خونه منه...جایی که توی چشم بادومی بهش تعلق نداری!

BLOODY CHURCHTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang