PART 2 : حقیقتی پنهان از همه

251 36 7
                                    


CHAPTER 2:

A truth kept from everyone

ورود پزشک جدید به بیمارستان بی هیجان کوانگ هی حالا فضای رقابتی دوباره در بیمارستان به پا شده بود. با رفتن یونا همراه یونگی و جانگکوک پچ‌پچ های اطرافیان به گوش میرسید؛ هر کسی قضاوتگر نگاهش میکرد، عده‌ای او را دختر مظلوم نما که میخواهد فقط با پسر رییس صمیمی شود میخواندند و عده‌ای دیگر به مهربونی او لبخند میزدند.

یونا به همراه بقیه وارد راهرو بخش شده بودند که تلفش زنگ خورد، با استرس مبایلش را از جیبش خارج کرد اما با دیدن اسم روی صفحه نفسی از سر آسودگی کشید:سلام پدر خوبی؟مامان چطوره؟

-سلام دخترم، منو مادرت خوبیم کار جدید چطوره؟ روز اول چطور بود؟

+خوبه راستش حس میکنم اینجا رو بیشتر دوست دارم.

-اوه واقعا؟؟؟

+ با اینکه فکر میکردم ممکنه طول بکشه تا به محیطش عادت کنم اما به خاطر حضور گایل و چند نفر میتونم زودتر باهاش آدابته بشم.

-فکر میکردم کامل به کره ای مسلط شده باشی.

+وقتی میخوام حرف بزنم انگار کلمات کره ای به خوبی نمیتونن منظورم رو بیان کنن.

-دختر شیطون باباییی...

+پدر هنوز هم باهام مثل اون دختر کوچولو 17 ساله رفتار میکنی؟

-قرار نیست اگر تو بزرگ میشی چیز بین ما عوض بشه ما هنوز هم 30 سال اختلاف سنی داریم.

+دوست داشتنی ترین 30 سالی که میشناسم.

-پس بیمارستان جدیدت رو دوست داری؟خیالم راحت باشه؟

+اهوم.

-خیلی عالی راستی..میخواستم مسئله ای رو باهات مطرح کنم.

+مشکلی پیش اومده؟

-نه اصلا خواستم بدونی که ما طی چند ماه آینده میایم تا بهت سر بزنیم تصمیم دارم یک شعبه جدید توی کره راه اندازی کنم.

استرسی وجودم رو گرفت: اوه..امم...جدا؟؟ بی صبرانه منتظرتونم.

-مطمئنی؟از اینکه منتظرمونی؟

+معلومه، دلم براتون تنگ شده.

-به زودی میبینمت، دوست دارم برای کارهای راه اندازی شعبه جدید تو همراهمون باشی بالاخره سلیقه یه نوجوون میتونه خیلی موثر باشه.

+پدر طوری رفتار میکنین انگار شغل اولتونه.

-در کنار شغل اصلیم کار مورد علاقم رو هم انجام میدم.

╰┈➤ 𝙋𝙖𝙞𝙣𝙠𝙞𝙡𝙡𝙚𝙧  (𝘚𝘵𝘳𝘢𝘪𝘨𝘩𝘵 / 𝘚𝘰𝘱𝘦 )  مُسَکِن ˚₊· ͟͟͞͞➳❥Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin