PART 1 : يك لبخند ساده ، يك ملاقات ساده

791 54 14
                                    

مقدمه:

با ترس وارد خانه شده و پشت سرش صدای مشت های محکم کسی که همانند پودر سنگ در خانه می کوبید به گوش میرسید.

چطور توانسته بود دوباره به سمتش بیاید ؟ ؟ چطور رویش می شد تا در خانه اش را بزند و تهدیدش کند ؟ چی باعث شده بود که فکر کند می تواند او را با چرب زبانی دوباره وارد یک رابطه سم زده و نحس کند؟؟ روزی که مجبور شد تا خودش را تقدیمش کند دقیقاً روز امضای حکم مرگش با دستان خودش بود.

صدایش را از پشت در شنید: این کارهات برای چیه؟؟

+توعه لعنتی با من چیکار کردی؟؟ این رو باید بپرسی...

-چیکار کردم؟؟ فقط یه عشق و حال ساده بود چرا اینطور رفتار میکنی؟ مگه این رفتار بین همه رابطه های جدی عادی نیست؟؟

+عوضی به من فیبرز دادی متوجهی؟؟از اینجا برو...من حتی به یاد ندارم اون شب چه اتفاقی افتاده، البته هر خاطره بیخودی که از یک تکه آشغال باقی مانده باشه رو بشه فراموش کرد خودش یک فرصت به حساب میاد..!!

-روزهای خوبمون رو به خاطر یک اتفاق ساده خرا نکن جیوو.

+جیوو؟عجب هه باشه باشششه حالا گورت رو گم کن....تو میدونستی من حالم خوب نیست میدونستی بهت تکیه کردم ولی چیکار کردی؟؟ سو استفاده!!! تو روانی ترین ادمی هستی که دیدم.

مشت اخرش رو به در کوبید و با گفتن جمله «هنوز تموم نشده» رفت. بعد از رفتن او یونا نگاهش رو همراه با پرده اشکی‌ای که قرنیه‌اش رو محاصره کرده بود اطراف خانه چرخاند و با خود گفت:

"وقتش رسیده این خونه رو با تمام خاطراتش توی آتیش گذشته بسوزونم..اینجا که کسی نیست من هم که با خودم تعارف ندارم...این خونه بوی متعفن تن تو رو به خودش گرفته.بویی که زمانی همراهش زندگی میکردم و حالا ازش بیزارم..."

به وسایل نیمه جمع شده اش در گوشه خانه نگاهی انداخت، اگر تا قبل از این شک داشت که ایا واقعا باید از اینجا بره یا نه الان شکش به یقین تبدیل شده بود. پس شبانه به پدرش زنگ زد تا بپرسید که ایا هنوز هم میتواند به ساختمان خودش نقل مکان کند و یا آنجا در اجاره کسی است: من اون جا رو برای تو اماده کرده بودم دخترم.

+من میتونم فردا وسایلم رو اونجا بچینم؟

-وسایلت رو جمع کرده بودی؟مشکلی پیش اومده؟

+نه مشکلی پیش نیومده، فقط نیاز به کمی تنوع دارم.

- با دوستم صحبت کردم، از پس فردا میتونی توی بیمارستانش مشغول بشی، فقط مطمئنی چیزی نشده؟تغییر خونه و محل کارت عجیب به نظر میرسه.

+نگران نباشین فقط نیاز به کمی تنوع داشتم.

-هماهنگ میکنم فردا بیان تا لوازمت رو به خونه جدید منتقل کنن، برای ساعت 10 خوبه؟ 

╰┈➤ 𝙋𝙖𝙞𝙣𝙠𝙞𝙡𝙡𝙚𝙧  (𝘚𝘵𝘳𝘢𝘪𝘨𝘩𝘵 / 𝘚𝘰𝘱𝘦 )  مُسَکِن ˚₊· ͟͟͞͞➳❥Donde viven las historias. Descúbrelo ahora