PART 29: و دوباره زمستان

58 16 2
                                    


CHAPTER 29

AND WINTER AGAIN


صدا زد..

لب زد اسم او را و این اولین بار بود که این اسم برایش گرما نداشت!

قلبش یخ زد!

یخ زد از نبودن کسی که در میان تمام این افراد نیاز داشت تا که او را ببیند. لوله اکسیژن مزاحم را کنار زد و با چند بار پلک زدن سعی داشت تا تصویر قرنیه اش را شفاف تر کند بلکه نگاهش به او بی افتد.

فایده ای نداشت!

با کمک مادرش در سر جایش نشست، دستانش بر روی دست مادرش نشست:یونگی کجاس؟

مادرش با نگرانی به حال پسرش خیره بود که کوک کنارش ایستاد: تو که با این دیر بیدار شدنت ما رو کشی پسر.

انگشتانش به دستان کوک چنگ زد: چرا از جواب دادن بهم طفره میرین؟

کوک لبخند کمرنگی زد: نمیخوام طفره برم فقط میخوام قبل از دیدنش خودت رو اماده کنی باشه؟

هوسوک میدانست که چیزی اشتباه است و هر لحظه خوابی که کمی قبل دیده بود همانند یک رویای واقعی مقابل چشمانش برجسته تر میشد. نمیدانست حتی با چه چیزی قرار است رو به رو شود ولی نبودن یونگی کنارش وقتی همه حضور داشتند برایش غیر عادی به نظر میرسید.

کوک او را بر روی یک صندلی چرخ دار نشاند و یونا بی هیچ حرفی کنار چرخ قدم برمیداشت. هوسوک دستان یونا میان انگشتانش گرفت: دلت برام تنگ نشده بود؟

-حس میکنم توان حرف زدن ندارم.

+بالاخره که باید با چیزی که ازم پنهانش کردین رو به رو بشم...نه؟

یونا سکوت کرد و ان ها بالاخره به یک راهروی بی روح سفید آبی رسیدند. با هر لحظه نزدیک تر شدنشان به اتاق قلب هوسوک بیشتر از قبل در سینه اش میکوبید.

عرق سردش تا میانه کمرش رسیده بود و نمیفهمید دقیقا گرم است یا تا مغز استخوان یخ کرده. در نهایت کوک صندلی او را مقابل شیشه ای نگه داشت، مردی در زیر ده ها دستگاه به سختی نفس میکشید، نمیتوانست باور کند این همان یونگی خودش است! همان مردی که در تمام این مدت همه به او تکیه کرده بودند.

کمی به جلو مایل شد و تلاش کرد تا از روی شیشه با سر انگشتان اش، از دور او را لمس کند. توان اشک ریختن نداشت و با چشمانی که هر لحظه بیشتر از قبل به سوزش می افتادند به صحنه مقابل اش خیره بود. غرق دیدنش بود که متوجه کنار ایستادن کوک و یونا نیز نشد.

با تیر کشیدن قلبش دستانش لباس بیمارستان را میان مشت فشردند. کوک با نگرانی خودش را به او رساند: کوک...اون یونگی منه؟

╰┈➤ 𝙋𝙖𝙞𝙣𝙠𝙞𝙡𝙡𝙚𝙧  (𝘚𝘵𝘳𝘢𝘪𝘨𝘩𝘵 / 𝘚𝘰𝘱𝘦 )  مُسَکِن ˚₊· ͟͟͞͞➳❥Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang