BUTTERFLY
CHAPTER 9
(*راوی):
با دیدن خونریزی بینی یونا، گایل مشتی دستمال را مقابل بینی اش گرفت و کنی فشار داد: سرت رو بالا نگیر تا خون برنگرده..معلوم نیست این مدت چقدر به خودت فشار وارد کردی.
یونا دستمال را کنار گذاشت که گایل به او تشری زد: چرا اینکارو...
-نگران نباش عادت کردم بند اومده ببین.
+عادت کردی؟مگه زیادی اینطوری میشدی؟
-اهوم وقت هایی که خیلی عصبی میشم.
جیمین که با شنیدن این حرف نگرانی اش چند برابر شده بود مقابلش ایستاد و دست به سینه شد: خب تو..رفتی برای ازمایش؟
گایل که هنوز متوجه چیزی نشده بود گیج نگاهش کرد، یونا اما به شرایط پیش آمده واقف بود: برای تست سرطان میپرسی؟
-اهوم.
+هر وقت دیگه ای بود اذیتت میکردم ولی نه نگران نباش هم آزمایش خون دادم هم عکس رنگی گرفتن از سرم هیچیم نیست و همش به خاطر فشاره.
گایل کنار پای یونا به روی زمین سر خورد: اینکه فکر میکنی اولین رابطه ای که داشتی به میل خودت نبوده عذابه کمی نیست.
جیمین به بازوی او ضربه ای زد: نیاز به یادآوری دوباره گذشته نیست.
مشکل حرف های بیرحمانه اینه که یک بخشی از آن حقیقته : نه داره درست میگه ، نمیتونم بگم حالم رو میفهمه چون متوجه عمق زخمی که به جا گذاشته نیست اما از اینکه درد و دل بیخودی نمیده خوسحالم فقط میترسم از پخش شدن اون فیلم..دلم نمیخواد اسمم تا مدت ها سر زبون ها باشه.
گایل بی هوا بحث جدیدی را به میان اورد : شاید برای همینه بود که با گونگیو بهم زدم، توی قرار سوم رسما بهم گفت که از این کار لذت میبره.
-چه کاری؟
+فیلم برداری موقع رابطه.
اخم های جیمین در هم گره خورد : تو گفتی من اولین عشقتم....ایش کاش میتونستم گردن پسری که بهت همچین حرفی زده رو بشکنم.
+ مگه غیر این بوده؟؟
- گونگیو....
لپ جیمین رو کشید : تو اولین عشقم بودی گفتم که بهم زدم دو روز فقط با هم بودیم.
کمی گره بین اخم های جیمین باز شده، یونگی که تا اینجا ساکت مانده بود بحث را دوباره به مسیر اصلی خودش برگرداند : این چیز هایی که داری میگی مشخصات یک پرونده ای هست که قبلا مختومه اعلام شده، همه ی عواملش هم دستگیر شدن حرف های تو من رو به یاد اون انداخت و خب این باعث میشه بفهمم رالف بی هدف بهت نزدیک نشده ولی نمیدونم براش چه نفعی داری.
CITEȘTI
╰┈➤ 𝙋𝙖𝙞𝙣𝙠𝙞𝙡𝙡𝙚𝙧 (𝘚𝘵𝘳𝘢𝘪𝘨𝘩𝘵 / 𝘚𝘰𝘱𝘦 ) مُسَکِن ˚₊· ͟͟͞͞➳❥
Fanfictionیونا با فرار از دست اکس سابقش تصمیم میگیره تا درهای عشق و احساس رو برای همیشه به روی خودش ببنده....در حالی که نمیدونه نقل مکان و همسایگیش با جانگکوک میتونه چه سرنوشتی رو براش رقم بزند. در حالی که دیگه به دنبال عشق نمیگردیم عشق تصمیم میگیره تا مثل م...