PART 21: جکسون درِین

64 15 1
                                    


CHAPTER 21

JACKSON DRAIN


قرار دان تیکه های پازل کنار هم از چیزی که شما فکر میکنین میتونه سختتر باشه! شاید برای یک پازل ده تا بیست تکه ای مشکل خاصی به نظر نمیاد چون پیدا کردن تکه های بزرگ خیلی راحت اما به گم شدن پنج تکه از یک پازل دو هزار و پانصد تکه ای چی؟ درست وقتی هر چیز سر جای خودش قرار گرفته پنج تکه اصلی نیست تا بتونه کار رو به اتمام برسونه.

بعد از چیدن دو هزار و چهارصد و نود و شش تکه با خودت میگویی باید پیدایش کنم چون تا به اینجا زحمت کشیدم ولی اگر پیدا نشود چی؟ این کار بدون پنج تکه اصلی که صورت شخصیت ها را نشان میدهد میتواند فایده ای داشته باشد؟

شاید یک طراح سوررئال (سوررئالیسم به معنی گرایش به ماورای واقعیت یا واقعیت برتر است.) به شما بگوید که این خودش میتواند به تنهایی بدون ان صورت ها یک طرح کامل باید اما این دلیل مناسبی برای متقاعد کردن بعضی ذهن های کمال گرا نیست.

شما هر بار که به اثر نگاه میکنید یک حس کامل نبودن در سرتان جاری میشود که باعث میشود تعریف های هیچکس به مزاجتان خوش نیاید. حالا فقط نیاز به چند تکه اخر بود تا به ماجرای یونا پایان بدهند.

فصل بیست و چهارم:

صدای آرام جانگکوک را کنار گوشش شنید رسیدیم شاهزاده...

با رسیدن به داخل پارکینگ آپارتمان شیشه ای مورد علاقه ای که برایش پر از اتفاقات تلخ و شیرین بود شبیه به اسیر جنگی ای که بعد از مدت ها به خاک خودش برگشته، احساس امنیت عجیبی داشت. با لبخند به جانگکوک نگاه کرد و او در جواب این لبخند شیرین فقط توانست که خوشحال است از اینکه دوباره این مسیر تکراری ولی دلنشین پارکینگ تا خانه را میتوانند دو نفره طی کنند.

به کمک کوک به سمت واحد اش حرکت کردند ولی با یاد اوری چیزی به سمتش برگشت: یادم رفت به بچه ها زنگ بزنم حالا......

بلافاصله در خونه یونگی باز و گایل با چشم هایی به خون نشسته در چهارچوب در حاضر . این قرمزی از سر عصبانیت نبود اشتباه نکنید. قرمزی این چشم ها به دلیل حلقه شدن پرده اشکی بود که در طی این چند روز یک لحظه هم او را رها نکرده بود. دستانش را از هم باز کرد و یونا به اغوش گرم خواهرانه او پناه برد: دلم برات تنگ شده بود گایلاه...

- این چند روز برام مثل چند سال گذشت...

+ مگه چند سال نبود؟

اشک صورت اش را با دستانی که حالا به دلیل ضعف کمی لرزان شده بود پاک کرد. نگاهش را سمت صورت دلخور پسر مو بور کنار در چرخید، دست به سینه با صورتی که بر اثر دلخوری در هم رفته ، نظاره گر این صحنه در گوشه ای ایستاده بود: نمیخوای بیای بغلم پارک جیمین؟

╰┈➤ 𝙋𝙖𝙞𝙣𝙠𝙞𝙡𝙡𝙚𝙧  (𝘚𝘵𝘳𝘢𝘪𝘨𝘩𝘵 / 𝘚𝘰𝘱𝘦 )  مُسَکِن ˚₊· ͟͟͞͞➳❥Onde histórias criam vida. Descubra agora