CHAPTER 24
KIM JI WOO
مرگ نه چندان تلخ رالف یک هشدار برای همه ی آن ها بود ولی یونا نمیدانست چگونه میتواند لطف همه ی افرادی که کنارش هستند را جبران کند، اکنون یک کابوسی که زندگی اش را در اغوش کشیده بود راهی جهنم شده و باید حالا محافظ نا لایق دروازه عبور از پل بهشت را پیدا میکردند اما این شدنی بود؟
به یونگی که مقابلش نشسته و تک تک حرکات اش را وارسی میکرد با لبخند خیره شد: برای این همه مهربونی ممنونم یخمکی.
یونگی لبخندی زد و با همین کار به این بحث پایان داد و پرسید: گایل رو امشب اینجا نگه میدارن؟
- نه میتونه بعد تموم شدن سرمش بره خونه.
یونا از جایش بلند شد: ببخشید من باید برم، امروز روز سختی بود و همه دکتر های بخش خسته هستن.
کوک سرش را به سمت یونا چرخاند: اون حادثه انفجار بوده؟
انگار مشکلات و اتفاقات دردساز برای واحد یونگی تمامی نداشت: باید برگردم اداره تا پیگیری کنم، اومدم سر صحنه تا هم حال گایل رو بپرسم هم وضعیت مصدومین این حادثه رو بپرسم، به واحد من مربوط نیست اما خب تا وقتی مشخص نشه دلیل اصلی اتفاق چی بوده نمیشه فهمید که باید به کدوم اداره ارجاع پیدا کنه.
- وضعیت خوبی ندارن یونگی... فکر کنم باید عملیات رو زودتر شروع کنیم.
+ سرهنگ امروز جلسه داشت.
هوسوک که از همه جا بی خبر بود پرسید: جریان چیه؟
یونگی با کلافگی زبان باز کرد: این ها همه کار یونگ سلاخ و عزیز که داره اینجوری همه رو پر پر میکنه...البته هنوز در حد حدس باقی مونده اما شواهد نشون میده اون ادم از بازی کردن با جون بقیه لذت میبره.
+ اون آمپول انقدر مهمه؟
- فکر نمیکنم الان براش مسئله اون آمپول باشه.
+ مسئله چیه؟
- نمیدونم شاید خراب شدن نقشه هاشون؟
کوک در ادامه صحبت های او گفت: هم نقشه ها و هم اون امپول، یادتون نره که چقدر میتونستن با استفاده از اون و بدبخت کردن دختر های مردم پول به جیب بزنن.
یونا که این بحث را مهم تر از استراحت میدانست بعد از گوش سپردن به تمام حرف های غیر قابل هضمی که رد و بدل میشد لب باز کرد: یه سوالی ذهنمو درگیر کرده.
سر ها به سمت او چرخید و یونگی دوباره اولین کسی بود که از سر کنجکاوی پیش قدم شد: چه سوالی؟
ESTÁS LEYENDO
╰┈➤ 𝙋𝙖𝙞𝙣𝙠𝙞𝙡𝙡𝙚𝙧 (𝘚𝘵𝘳𝘢𝘪𝘨𝘩𝘵 / 𝘚𝘰𝘱𝘦 ) مُسَکِن ˚₊· ͟͟͞͞➳❥
Fanficیونا با فرار از دست اکس سابقش تصمیم میگیره تا درهای عشق و احساس رو برای همیشه به روی خودش ببنده....در حالی که نمیدونه نقل مکان و همسایگیش با جانگکوک میتونه چه سرنوشتی رو براش رقم بزند. در حالی که دیگه به دنبال عشق نمیگردیم عشق تصمیم میگیره تا مثل م...