CHAPTER 22
THE RELATIONSHIP BETWEEN SUN AND ICE
همیشه در این مواقع است که قردی عجیب به عنوان شخیت جدید به داستان اضافه میشود ولی هضم دیدن هیوشین مقابلشان برای یونا سخت بود. نمیدانست چه عکس العملی از خودش باید نشان دهد، مردی که تا دیروز برایش فقط یک دوست خوب، همکار و یک فرد دانا بود حالا یکی از سه راس مثلث این پرونده نفرین شده را تشکیل داده است.
یونا دقیق تر به او نگاه کرد: الان باید چی صدات کنیم؟
بعد از مکس طولانی ای گفت: به نظرم بهتره به گفتن همون هیوشین عادت کنین.
- کارت از اول نقشه بود ؟
+ من فقط با درمان قلب بقیه حس میکردم دارم جینا رو خوشحال میکنم.
- اسمش جینا بود؟
هیوشین هنوز هم موقع حرف زدن در مورد او لبخندی روی لبش مینشیند به گسی خوردن یک موز کال، دهانش جمع میشود ولی به روی خودش نمیاورد که چقدر مزه کردن این حرف ها تلخ به نظر میرسد. با سر حرف یونا را تایید کرد.
- پس تکلیف ناری چی میشه؟
هیوشین خنده ای کرد: ازم توی سرت چی ساختی که این سوالات رو میپرسی؟
- احساس میکنم نمیشناسمت، فکر کنم اصلا باید از اول دوباره بسازمت.
+ من هنوز هم همون ادمم، فقط یک رازی از زندگیم رو باهاتون در میون گذاشتم.
- پس ناری برات مهمه؟
+ ناری جریان اتفاقی که برای جینا افتاده رو میدونه، ازش خواستم این راز رو تا وقتی بگم پیش خودش نگهداره، جوری که انگار این حرف ها فقط یک داستان بوده.
یونگی با فکر به چیزی به میان حرفشان آمد: هونگ جینا!!..اسمش همینه؟
هیوشین نگاهی به یونگی انداخت: میشناختینش؟
- پرونده های قدیمی رو خوندم، توی یک بازه زمانی بعضی ها قربانی یه سری اتفاقات شدن که تقریبا همشون پزشک بودن، اکثرشون هم ...
+ بیا در مورد اون بخش هاش با هم حرف نزنیم.
- متوجه شدم ، فقط سوالی که الان ما به خاطرش اینجاییم؟
+ اینکه من چطور میتونم کمکتون کنم؟
- دقیقا!!!
+ من میدونم پرونده ها میتونه کجا باشه.
جانگکوک با صدایی که نمیشد فهمید حسی درونش جریان دارد یا نه گفت: هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمیگیره درسته؟
![](https://img.wattpad.com/cover/336879351-288-k767205.jpg)
ESTÁS LEYENDO
╰┈➤ 𝙋𝙖𝙞𝙣𝙠𝙞𝙡𝙡𝙚𝙧 (𝘚𝘵𝘳𝘢𝘪𝘨𝘩𝘵 / 𝘚𝘰𝘱𝘦 ) مُسَکِن ˚₊· ͟͟͞͞➳❥
Fanficیونا با فرار از دست اکس سابقش تصمیم میگیره تا درهای عشق و احساس رو برای همیشه به روی خودش ببنده....در حالی که نمیدونه نقل مکان و همسایگیش با جانگکوک میتونه چه سرنوشتی رو براش رقم بزند. در حالی که دیگه به دنبال عشق نمیگردیم عشق تصمیم میگیره تا مثل م...