LOVE HAS TWO DOTS
CHAPTER 8
(*راوی):
بعد از اون مکالمه نه چندان دوستانه که بین جانگکوک و یونا شکل گرفت، در حالی که یونا و گایل تصمیم داشتند یک شب دخترانه را با یکدیگر سپری کنند؛ بعد از اتمام آن ساندویچ ماجرا سازهمراه گایل به سمت خانه حرکت کردند که یونا رو به گایل گفت: به نظرت اگر امشب کمی شیطنت کنیم اتفاقی میوفته؟
+مثل اینکه زیادی یاد دوران دانشگاه افتادی، فکر میکردم دیگه بیخیال اینجور کارها شده باشی!!!
-داستان سرایی نکن یک شب ساده دخترانه کنار همدیگس همین. اما مشکلمون شیطنت نیست چیز دیگه ایه.
+جیمین؟
-نه منظورم.....
+جانگکوک؟؟
یونا دستش را در حین رانندگی روی دهن گایل قرار داد: اگر ییک لحظه صبر کنی متوجه میشی، منظور من لباس بود، من که لباس نیاوردم.
با حرص جواب داد : همین؟؟الان این مشکل خیلی بزرگیه؟ اخه من 234 کیلوام لباسام بهت نمیخوره ، خوبه قبلا با اون دوست پسر روی مخت هر وقتی میخواستی جایی بری گاهی از لباس های من میپوشیدی.
با یاد اوری آن روزها کمی اخم های یونا در رفت. گایل کمی تعلل کرد اما در نهایت گفت : یونایا ، میدونم وقتی دربارش حرفی میزنیم دلخور میشی ولی بیا کم کم با هم به دست فراموشی بسپاریمش تو ممکنه در اینده با کسی وارد رابطه بشی و تشکیل خانواده بدی نمیتونی با کوچکترین اتفاق یاد رالف بیوفتی...اون وقت باید حتی موقع آب خوردن یادش بیوفتی.
درست میگفت ، خاطرات بد و خاطرات خوب هر دو در ذهن ما ماندگاراند ولی نمیتوان محور زندگی را تا ابد حول آن ها چرخاند، پس لبخند زد و پاسخ داد : پس بیا کم کم خاطرات قشنگتری جانشینشون کنیم.
+ پس پیش به سوی اینده.
سرعت ماشین رو کمی بیشتر کرد و صدای ضبط رو بالا برد : هووووو ایندهههه ما داریمم مییاییمممم.
یونا به ذوق کودکانه گایل خندید و در دل برای داشتن گایل خدا را شکر کرد. دیوونگی هم عالمی داره اما اینکه کنار کی دیوونگی کنی هم مهمه.
با رسیدنشان به خانه یونا قبل از گایل که مشغول بلند خوندن با خودش بود به سمت حمام دوید. برخورد آب گرم با پوستش باعث شد تا موجی از آرامش زیر پوستش بدود.
فکر به گذشته هر ادمی رو اذیت میکند ولی یونا نمیتوانست انکار کند که با ورود این پسر به زندگی‌اش تحملش برای این فشار روانی و صبرش چطور برای یاد کردن از گذشته زیاد شده بود: نمیدونم دارم بهش حسی پیدا میکنم؟؟شاید هم پیدا کردم، خودتو کنترل کن یونا، شاید رفتار اون فقط از روی دوستی باشه نه چیز دیگه ای برای خودت طوری داستان سرایی نکن که تهش دوباره به عشق نافرجام برسی.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
╰┈➤ 𝙋𝙖𝙞𝙣𝙠𝙞𝙡𝙡𝙚𝙧 (𝘚𝘵𝘳𝘢𝘪𝘨𝘩𝘵 / 𝘚𝘰𝘱𝘦 ) مُسَکِن ˚₊· ͟͟͞͞➳❥
Фанфикیونا با فرار از دست اکس سابقش تصمیم میگیره تا درهای عشق و احساس رو برای همیشه به روی خودش ببنده....در حالی که نمیدونه نقل مکان و همسایگیش با جانگکوک میتونه چه سرنوشتی رو براش رقم بزند. در حالی که دیگه به دنبال عشق نمیگردیم عشق تصمیم میگیره تا مثل م...
