پارت دوازدهم

1.3K 193 14
                                    


جونگکوک

یکم که گذشت حالم بهتر شد و از روی تخت بلند شدم چان هیونگ پیشم اومد

•کوکی حالت بهتر شد؟

+نگران نباش هیونگ من خوبه خوبم!

•خوبه

تهیونگ روبروم بود با صدای بمش گفت

_فردا میام دنبالت تا بریم خونمون

خونمون!این قشنگه...

سرمو تکون دادم

+باشه

.
.
.

صبح شده بود و وسایلمو جمع کرده بودم تهیونگ وارد اتاق شده بود

_سلام حاضری؟

+سلام تهیونگ اوهوم حاضرم

_خوبه

دوتا چمدونمو برداشت که جلو رفتم

+تهیونگ لازم نیست خودم میتونم ببرمش

_نه کوک هنوز حالت خوب نشده من میبرمش

+پس....باشه

سویشرت گشادمو پوشیدم و رفتم پایین و سوار ماشین تهیونگ شدم،ماشینش شاسی دار بود و خیلی بلند و من نمیتونستم سوار شم خواستم بالا برم که نتونستم که تهیونگ کمرمو گرفته بلندم کرد با چشمام نگاش کردم

_سوار شو دیگه

پامو بالاتر بردم

+دیگه میتونی ولم کنی خودم سوار میشم

کمرمو ول کرد خواستم بالاتر برم که یهو پام لیز خورد و انتظار داشتم رو زمین بیفتم اما توی بغل تهیونگ افتادم،به چشماش نگاه کردم که با اخم ریزی بهم نگاه کرده بود.از خجالت سرخ شده بودم

+ببخشید..عام..حواسم پرت شد یه لحظه چرا انقدر ماشینت بلنده خب

خنده ی ریزی کرد

_درسته من ماشینم بزرگه اما قبول کن توهم ریزه میزه ای

اخمی کردم

+یا..من ریزه میزه نیستممم

خندید

_باشه باشه معذرت میخوام این ماشین خودم نیست مال خودم خراب شده مال یکی از دوستامه

از لبه ماشین بالا رفت و منو رو صندلی گذاشت و کمربندمو بست صورتش نزدیک صورتم بود و من میتونستم زاویه فک جذابشو ببینم

تهیونگ نگاهم کرد و دستشو رو قلبم گذاشت

_آروم باش آروم

خطاب به قلبم گفت و من داشتم از خجالت آب میشدم،سرمو اونور کردم تا بهش نگاه نکنم.لبخندی زد و دور شد و سوار ماشین شد و شروع به روندن کرد

در حین رانندگی صورتش خنثی و جذاب بود با یه دستش فرمون رو گرفته بود و یه دستش هم روی پنجره بود اونطور که فرمون رو میچرخوند خیلی سکسی شده بود

بهم نگاه کرد و من سریع صورتمو چرخوندم.لبخند جذابی زد و دوباره به بیرون از پنجره نگاه کرد.بالاخره رسیدیم و من میخواستم پیاده شم که تهیونگ سریع دستمو گرفت

_همینجا بمون تا خودم بیام

سرمو تکون دادم و منتظر موندم،از ماشین پیاده شد و بعد در ماشینمو باز کرد و دستاشو زیر بغلم گرفت و بلندم کرد و منو پایین آورد.چمدونامو آورد و به سمت در خونه رفت،بازش کرد و من فضای خونه رو زیر نظر گرفتم..یه خونه ی دوبلکس مدرن

_خوشت اومد؟

+عالیه عالی

لبخند قشنگی زد

_بیا بریم اتاقتو نشونت بدم

باشه ای گفتم و همراه باهاش به طبقه بالا رفتم درو باز کرد..یه اتاق ساده با روتختی آبی آسمانی و یه فضای ساده و قشنگ

+ممنونم اینجا قشنگه

_خواهش میکنم وظیفمه

چند ساعتی گذشته بود و وسایلمو مرتب کرده بودم که صدای تهیونگ رو شنیدم

_کوکی غذا حاضره

اوه...اون کِی غذا درست کرد؟

+اومدم

رفتم پایین که بوی غذا به مشامم خورد و فهمیدم که واقعا گرسنمه

+کِی غذا درست کردی؟

_از وقتی که اومدیم،دوکبوکی و نودل با سوسیس درست کردم..دوست داری؟

+آره دوسش دارم

سفره رو با هم چیدیم و اولین قاشقو خوردم

+وای این عالیه حرف نداره

_واقعا؟خوشمزست؟

+محشره تو مثل اینکه آشپزیت خوبه

_آره با مادرم یه زمانی خیلی آشپزی میکردیم

صورتش حالت ناراحتی گرفت

+مادرت..چه اتفاقی براش افتاد؟

_آرتمیس اون رو کشت..

من؟من مادر تهیونگ رو کشتم؟اما کِی؟اون کی بود؟

+اسم مادرت چی بود؟

_سوجین..کیم سوجین

رنگ از صورتم پرید..کیم سوجین..من اونو کشتم..اما عمدی نبود اون میخواست منو بکشه  و من برای دفاع از خودم هلش دادم و سرش به سنگ خورد

_هی کوک چیزی شده؟مامانمو میشناختی؟

سرمو بالا آوردم

+چی؟نه نه من مادرتو نمیشناختم فقط یلحظه شوکه شدم

_آهان..بیخیالش بیا غذامونو بخوریم من خودم یروزی انتقام مادرمو میگیرم و آرتمیس رو میکشم

ترسیدم خیلی ترسیدم اگه تهیونگ بفهمه من همون آرتمیسم چی؟بازم منو میکشه؟جفت خودشو میکشه؟

غذامون که تموم شد من مشغول تلویزیون بودم و تهیونگ کتاب میخوند...

سلامم
خوبید؟خوشید؟
پشماتون ریخت نه؟🌚
حقیقت تا پارت بعدی مشخص میشه نگران نباشید
پارت قبلی با نظراتون خوشحالم کردید😭
این پارت هم اینکارو کنید لطفا^^
مواظب خودتون باشید.
فاینالی.

^^

Falling||VkookWhere stories live. Discover now