جونگکوک
داشتم لباسای جشنو میپوشیدم یه پیرهن حریر نازک سفید با شلوار سفید و در آخر شنل نازکی به رنگ آبی توی قصر پک بودیم..گاهی بخاطر امگای سلطنتی بودنم میومدم اینجا..پدربزرگم یکی از وکیل های این قصر بود و بخاطر همین من سلطنتیم
خدمتکارا داشتن منو میکاپ میکردن که یکیشون گفت
~شما خیلی خوشگلید،واقعا لایق سرورمون هستید
لونایِ من
لبخندی از سر کیوت بودن خدمتکار زدم اما آیا واقعا من لایق تهیونگ هستم؟
+ممنونم لطف داری
چشمامو بستم خیلی استرس داشتم استرس اینکه آیا پدر تهیونگ منو میپذیره؟
بعد از چند ساعت حاضر شدم و حالا جلوی آینه ی قدی بودم،جوری میکاپم کرده بودن که صورتم مثل یه فرشته شده بود
صدای در زدن اومد و تهیونگ داخل شد خیلی خوشتیپ شده بود..کت و شلوار طوسی رنگی پوشیده بود که جذابیتشو چند برابر میکرد نگاه خیرشو روی خودم حس میکردم و باعث میشد کمی خجالت بکشم
درو بست و کامل داخل شد و نزدیکم اومد...
.
.
.
تهیونگ
داخل شدم،کوک اونقدری خوشگل شده بود که تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که با چشمام سرتاپاشو بر انداز کنم جلو رفتم
_کوک خیلی خوشگل شدی
چشماش کمی برق زد
+ممنون ته توهم خیلی خوشتیپ شدی
این اولین باریه که منو ته صدا میزنه..
+اوه راستی
پشتشو بهم کرد و شنلشو در آورد
+میشه زیپِ لباسمو ببندی؟...
زیپش تا پایین باز بود و پوست سفید رنگش نمایان بود استخون های پشتش کاملا جذاب بود و من قابلیت اینو داشتم که تا صبح بشینم و پوست سفید رنگشو ببوسم
دستمو حالت نوازش باری روی استخون های پشتش کشیدم که به خودش لرزید،لباسشو یکم پایین کشیدم و لبامو پشت گردنش بردم با صدای آروم و بمی زمزمه کردم
_تو خیلی خوشگلی جونگکوک..جوری که تا صبح میخوام پوستتو ببوسم!
شروع کردم به بوسیدن پشتِ گردنش و اون بود که به خودش میلرزید و مدام اسممو با یه ناله صدا میزد
+ته..
با یه ناله ی کشدار گفت که من حس میکردم که یه چیزی اون پایین داره اذیتم میکنه..دست از بوسیدنش برداشتم و جوابشو دادم
_جانِ ته؟
دستم روی شونش بود.دستمو گرفت و گفت
+لطفا...
منظورشو فهمیدم
_باشه بیبی
آخرین بوسمو محکم پشت گردنش گذاشتم که از جا پرید و ناله ی آرومی کرد و این منی بودم که با ناله های ریز و آرومش کمی حس شهوت بهم دست داده بود
آروم زیپ لباسشو بالا کشیدم و سمت خودم برش گردوندم شنلشو تنش کردم و کمی موهاشو مرتب کردم
_یلحظه صبر کن
دور شدم و از از توی کشو تاج رو آوردم و به جونگکوک نزدیک شدم
_این تاج مال مادرم بود اون یه زمانی لونای این پک بود و بهم گفت اگه یه زمانی جفتتو پیدا کردی تاج رو بهش بده
آروم روی سرش گذاشتم تاجی نقره ای رنگ با زمردای آبی!
+ممنونم این برام هدیه ی با ارزشیه تهیونگ این که تو تاج مادرت که یه زمانی خیلی برات عزیز بود رو بهم دادی این منو خوشحال میکنه ممنونم
لبخندی زدم اما پر حسرت..اون نمیدونست که الان عزیز ترین وجودمه!نمیدونست که اونقدری عاشقش شدم که تاج که سهله ،حاضرم زندگیمو پاش بریزم..(وای قلبممم)
لبخند قشنگی زده بود و دندونای خرگوشیش بیرون افتاده بود دلم میخواستم اون دندونای خرگوشیشو ببوسم
_تشکر لازم نیست بهرحال تو جفت منی،بیا بریم پایین
به طبقه ی پایین رسیدیم که با پدرم روبرو شدم که جونگکوک رو با دقت برانداز میکرد به پدرم نزدیک شدیم که جونگکوک تنظیمی کرد
_سلام پدر خوش اومدین ایشون جفتمه جونگکوک
پدرم با لبخند به جونگکوک نگاه کرد
=از آشناییت خوشبختم جونگکوک امیدوارم پسرمو دوست داشته باشی!
جونگکوک لبخندی زد
_البته من تهیونگ رو خیلی دوسش دارم اون قلبِ بی تپشمو که به عشق و علاقه اعتقاد نداشت رو به تپش انداخت و کاری کرد به زندگی با یه دیدگاه قشنگ نگاه کنم
این حرفارو که میزد به این فکر میکردم که چی میشد اگه اینا واقعی میبود؟اما اینا فقط بازیه..یه بازیه مسخره که منو خیلی خسته میکنه..
.
.
.
جونگکوک
مراسم خیلی خوب بود پدر تهیونگ منو دوست داشت و مدام باهام شوخی میکرد،هنوز حرکات تهیونگ که منو میبوسید تو ذهنمه و لبخند به لبم میاره اون لحظه ای که منو میبوسید آرزو میکردم که کاش بهم اهمیت نده و به کارش ادامه بده...
تاج مادرشو بهم داد..زنی که با دستای خودم کشتمش..بچگی تهیونگ رو بهم زدم و رویاهاشو نابود کردم..من یه قاتلم یه نفر که خیلی از زندگی هارو بهم ریخته..
سعی کردم به این چیزا فکر نکنم اما میدیدم که حمله عصبی داره دوباره سراغم میاد و این من بودم که با هزار بدبختی کنترلش کردم
چان هیونگ رو دیدم که با جفتش داشت میومد
همه چی خوب بود..عالی بود..تا وقتی که اونو دیدم..
سلام ملیکم
دیگه همتون میدونید که جفت چان،بکهیونه ولی خب نسبتش رو با جونگکوک رو پارت بعد میفهمید🌚
دانلود یدونه تهیونگ*
یدونه تهیونگ بدید من برم😭
خب دیگه من برم
مواظب خودتون باشید.
فاینالی.
^^
YOU ARE READING
Falling||Vkook
Fantasy[کامل شده] افتادن از تمام صخره هایی که زندگی برات چیده چه حسی داره؟!جونگکوک دقیقا همچین حسی رو داشت..پس زده میشد چون آرتمیس بود!و جونگکوک از شانس بدش جفتش از هویت مخفیش بدش میومد!تهیونگ اونو میپذیره؟! یه داستان متفاوت و فانتزی و البته کلیشه! از روی...
