جونگکوک
_کوک انرژی برام نموند چجوری انقدر تند میدویی..
قهقهه ای سر دادم،بعد از مسابقه ای که من نیم ساعت زودتر رسیده بودم و تهیونگ الان رسیده بود یکسره ته غر میزد و منم بهش میخندیدم.
+دیگه دیگه تهیونگ شی..
پاشد و توی یه حرکت بغلم کرد.
_الان شدم تهیونگ شی توله؟
دستامو دور گردنش حلقه کردم تا مانع افتادنم بشم.
+ته ته بزارم زمین
سرشو جلو آورد و لپامو یه بوس محکم کرد.
+ایششش چندش لپامو تف مالی کردی کلا
منو گذاشت زمین و کمرمو بغل کرد.
_بد کردم؟
+آره
با اخم غلیظی گفتم.
+میشه یبار دیگه بوسم کنی؟
خنده ی مستطیلی کرد که من دلم براش ضعف رفت.دو طرف صورتمو گرفت و همه جای صورتمو بوس کرد.
_آخه تو..(بوس)..چرا انقدر..(بوس)..شیرینی..(بوس)..توله ی خوردنی..(بوس)..
+آخ خفه شدممم
بالاخره رضایت داد و صورتمو ول کرد،داخل قصر شدیم تا حالا زیاد به قصر توجه نکرده بودم و الان که تازه داشتم توجه میکردم واقعا باشکوه بود!
همه جای قصر با تم زرشکی و قهوه ای پر شده بود و حتی شیشه ها هم قرمزِ دودی بود و بزور میتونستی بیرونو ببینی!قصر اونقدر بزرگ بود که از هر طرف که میرفتی خدمتکارا و سربازای جدیدی میدیدی انگار اومدی هتل!وارد اتاق تهیونگ شدیم،یه اتاق خیلی بزرگ که فکر کنم به اندازه هالِ خونه من بود.از یه طرف یه تخت که روش پتو و بالش های سیاه بود..تخت حالت سلطنتی داشت و پایه هاش چوبی بود.یک طرف دیگه ی اتاق مبل و نشیمن بود و طرف دیگش یه کتابخونه!+به بابات گفتی من اینجام؟
دستی به پشت گردنش کشید و با اضطرابی که سعی میکرد از من پنهون کنه جواب داد.
_نه هنوز یعنی..امروز بهش میگم تو فعلا تو اتاق بمون الان میام
از اتاق بیرون رفت.بعد از رفتنش خودمو رو تخت پرت کردم خودمو چرخوندم.
+آخیششش چقدر نرمه
...
تهیونگ
پشت در اتاق بابا بودم و خیلی استرس داشتم،نمیدونستم چطور به بابا بگم که جونگکوک الان تو اتاقم به عنوان جفتمه!بالاخره شهامتمو جمع کردم و در اتاقو کوبیدم.صدای گرفته ی بابا رو شنیدم و در نهایت وارد اتاق شدم.
+بالاخره اومدی پیش بابات زندگی کنی..بیا اینجا پسر.
دستاشو برام باز کرد،لبخندی زدم و تنِ ضعیفشو بغل کردم.چیزی نمیگفتم و سعی میکرد از آرامش وجودش لذت ببرم.
YOU ARE READING
Falling||Vkook
Fantasy[کامل شده] افتادن از تمام صخره هایی که زندگی برات چیده چه حسی داره؟!جونگکوک دقیقا همچین حسی رو داشت..پس زده میشد چون آرتمیس بود!و جونگکوک از شانس بدش جفتش از هویت مخفیش بدش میومد!تهیونگ اونو میپذیره؟! یه داستان متفاوت و فانتزی و البته کلیشه! از روی...