جونگکوک
هیتم هنوز تموم نشده بود و با کاهنده کنترلش میکردم اما دردش بخاطر حضور تهیونگ شدید بود و گرگم مدام زوزه ی تهیونگ میکشید،دستم رو رو شکمم گذاشتم داشتم از درد میمردم و بدجور دلم خوراکی میخواست
.
.
.تهیونگ
رانندگی میکردم..انگشتم رو روی شقیقم گذاشتم و ماساژ دادم اینروزا بخاطر برنامه ریزی سریال جدید سرم شلوغ بود،تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد جونگکوک بود...
_بله کوکی..؟
+تهیونگ میشه یه خواهشی ازت کنم؟
_بگو البته
+میشه برام خوراکی بیاری؟(دوستان نسخه دوم پریودی)
با صدای مظلومی گفت و من میخواستم واسه ی صدای ناز و مظلومش جون بدم
_باشه کوکی حتما میارم
+ممنون شیر کاکائو و پاستیل یادت نره
_باشه باشه
گوشیو قطع کردم و کنار فروشگاه وایستادم و پیاده شدم و وارد فروشگاه شدم سبد رو برداشتم و از هر خوراکی یدونه برداشتم که دیدم دوتا دختر سمتم اومدن
«وایییی دوست دخترت خیلی خوش شانسه»
_بله؟
«حتما دوست دخترت پریود شده که اینهمه براش خوراکی میخری»
لبخندی زدم
_نه راستش جفتم هیت شده و یکم روحیش حساسه
«واقعا؟تا حالا ندیدم کسی تو هیت روحیش لطیف بشه»
_هیت هاش خیلی شدیده راستش و واسه همین روحیش خیلی حساس شده..
«اوه..خب حالا که تو این تایم ها روحیش حساسه حسابی خوشحالش کن»
یکم فکر کردم خوشحال کردن جونگکوک..؟
_چطوری خوشحالش کنم؟
«مثلا میتونی کلی بغلش کنی،باهاش فیلم ببینی،نازش کنی،اونو بیبی صدا کنی خیلی خوشش میاد،براش کادو های کیوت بخر»
ادای فکر کردن در آوردم،فهمیدم!
_ممنونم دخترا حتما اینکارو میکنم
و براشون چشمک زدم
«کیوووووووووووت»
دور شدم و به سمت قفسه ی اسباب بازیا رفتم نمیدونم جونگکوک خوشش میاد یا نه...چشمم به یه جعبه خورد بازش کردم و فهمیدم یه جعبه ی موسیقیه..برش داشتم و خریدارو حساب کردم و به سمت خونه رفتم
بعد از چند دقیقه ای رسیدم و درو زدم که جونگکوک درو باز کرد و لبخند خوشگلی زد
+خوش اومدی،خوراکی خریدی؟
YOU ARE READING
Falling||Vkook
Fantasy[کامل شده] افتادن از تمام صخره هایی که زندگی برات چیده چه حسی داره؟!جونگکوک دقیقا همچین حسی رو داشت..پس زده میشد چون آرتمیس بود!و جونگکوک از شانس بدش جفتش از هویت مخفیش بدش میومد!تهیونگ اونو میپذیره؟! یه داستان متفاوت و فانتزی و البته کلیشه! از روی...