سلام بلینک های قشنگ توی این بوک کلی داستان از بلک پینک میزارم 😍😉
این وانشات ها توی چنل زیر هم گذاشته شده پس خوشحال میشم اونجا هم ما رو دنبال کنید 🥰💖
Fiction_blackpink 🖤
کاپل ها : لیسو؛ چهسو؛ چهنی؛ جنلیسا؛ چهلیسا؛ جنسو
داخل جمعیت زیادی بودیم که رزی دستمو ول کرد و همونجا سر جاش ایستاد . با تعجب بهش خیره شده بودم و منتظر بودم که حرفی بزنه ولی سرشو پایین انداخته بود و به زمین زل زده بود .
جنی : چرا ایستادی؛ نمیای بریم پارک ؟
سرشو بلند کرد و با چشمای تقریباً خیسش به چشمام خیره شد و با به لبخند دردناک گفت : من نمیام .
جنی : پس بریم خونه ؟
سری به اطرافش چرخوند و بعد کمی سکوت بینمون خواست بره که مچ دستشو گرفتم و با اینکارم دستمو پس زد و دیگه نتونست جلوی اشکاشو بگیره و زد زیر گریه . واقعاً درکش نمی کردم که چرا داره اینجوری احساسی رفتار میکنه و با دیدن گریه کردنش خیلی تعجب کرده بودم .
جنی : چرا گریه میکنی ؟
رزی : یعنی فقط همین سئواله که ذهنتو درگیر کرده ؟
با تعجب جواب دادم : منظورت چیه ؟
رزی : اصلا حسی بهم داری ؟! ..
هیچی نتونستم بگم انگار اصلا چیزی برای گفتن نداشتم و با سکوت من رزی با یه لبخند غمگین گفت : تو همینی جنی؛ تو هیچوقت دوسم نداشتی و همیشه این من بودم که بیشتر از خودم دوست داشتم ولی الان دیگه ..
نفسی کشید و ادامه داد : دیگه نمیتونم ادامه بدم امیدوارم که بتونی یکی رو پیدا کنی که مثل من خیلی دوست نداشته باشه تا اذیت نشی بخاطر احساساتش .
جنی : من متاسفم .
رزی : نباش؛ من متاسفم که عاشقت شدم و با عشق زیادی که بهت دادم باعث شدم که ازم زده بشی؛ متاسفم که مثل کَنه همیشه بهت چسبیده بودم و نمیذاشتم که تنها باشی؛ ولی میدونی چیه ؟! ..
انگار منم بغضم گرفته بود اولین باریه که بخاطر یکی حس ناراحتی بهم دست میده . می خواستم بگم که نرو من جبرانش میکنم ولی یه چیزی درونم جلومو گرفت و فقط تونستم به حرف هاش گوش بدم و هیچی به زبون نیارم .
رزی : اگه بعد سال ها اتفاقی همدیگه رو دیدیم یجوری رفتار کن که اصلا منو نمیشناسی و مجبور نیستی حتی باهام همکلام بشی؛ منم سعی میکنم فراموشت کنم .
لبخند غمگینی روی لباش نشست و ادامه داد : فکر کنم اینجوری برای هر دومون بهتر باشه .
К сожалению, это изображение не соответствует нашим правилам. Чтобы продолжить публикацию, пожалуйста, удалите изображение или загрузите другое.
سرمو پایین گرفتم و برای چند لحظه خواستم به نبود رزی فکر کنم اینکه اون نباشه قراره چجوری ادامه بدم و یا زندگیم چجوری قراره پیش بره .
حرف هاش تموم شدن و منتظر حرف های آخر من بود ولی من،چیزی برای گفتن نداشتم برای همین در حالیکه به چشماش خیره شدم، لب زدم : من نمیدونم چی بگم ببخشید .
اینو که ازم شنید دیگه حرفی نزد و رفت و حتی یه ثانیه هم مکث نکرد و منم فقط رفتنشو نگا کردم . خیلی عجیب بود چون همین که رفت حس کردم که دنیام ناقص شده و دیگه مثل قبل نسبت به کارهام بی خیال نیستم .
بعد هفته ها که گذشت انگار داشتم دلتنگش میشدم و خیلی وقتا هم گریه میکردم . دیگه مثل همیشه بی حس نبودم و بخاطر نبودش خودمو سرزنش میکردم اما دیگه دیر شده بود چون رزی پیشم نبود که ازش بخوام که برگرده پیشم .
گوشیمو روشن کردم و داخل گالریم رو نگاه کردم ولی هر چی گشتم هیچ عکسی ازش توی گوشیم پیدا نکردم . الان تازه داشتم متوجه احساسات واقعی رزی میشدم اینکه چقدر داشت بخاطر بی احساسیم اذیت میشد ولی چیزی رو بروز نمیداد .
جنی : حتی یه عکسم ازش ندارم؛ یعنی من اینقدر بی خیال اون احساسات قشنگش شده بودم ؟!
آره همش تقصیر من بود که همیشه نسبت به توجه و عشقش بی توجه بودم اون همیشه سعی میکرد که باهاش حرف بزنم اما هر بار من نسبت بهش بی توجه و سرد بودم . اینکه اینقدر در حقش بی انصافی کردم بیشتر منو عذاب میداد اون فقط خیلی زیاد دوسم داشت و هیچ گناهی نداشت که اینجوری قلبشو بارها و بارها بشکونم .
К сожалению, это изображение не соответствует нашим правилам. Чтобы продолжить публикацию, пожалуйста, удалите изображение или загрузите другое.
این مدتی که از رزی جدا شده بودم از خونه حتی نرفته بودم بیرون و فقط روی تختم بود و به اینکه چقدر بدون رزی داره بهم سخت میگذره فکر میکردم .
فکر میکردم میتونم فراموشش کنم و باهاش کنار بیام ولی نتونستم بعد هفته ها اون صورت مظلومش رو از ذهنم پاک کنم و مدام جلوی چشمام ظاهر میشد . حس خیلی وحشتناکی داشتم انگار نسبت به زندگیم خیلی بی انگیزه شده بودم و حس پوچی میکردم و همینطور بعضی وقتا هم از قصد خودمو اذیت می کردم تا خودمو تنبیه کنم و بعد مدت زمان کوتاهی بخاطر رزی گریه ام میگرفت . زندگیم کاملا از روزی که رزی ترکم کرده بود بهم ریخته بود و دیگه نمی تونستم مثل اون جنی سابق به کارهام برسم و زود باهاش کنار بیام؛ من نباید میذاشتم که از پیشم بره چون اون دختر دیگه جزوی از من بود که با رفتنش منم خود واقعیمو گم کردم .
_________________________________________
سلام قشنگا امیدوارم که از خوندنش لذت برده باشید 🥰❤