پارت اولامروز بهترین روز زندگیم بود و برای رفتنمون به
فرانسه ذوق داشتم حس بودن در کنارش و لمس
کردن انگشتای دستش توی دستام و خیره شدن به
نیم رخ صورتش برام جذاب ترین لحظات زندگیم بود راستش ما با تفاوت داشتیم هم رفتارهامون هم طرز لباس پوشیدنمون و همین ما رو کامل می کرد من با اون کامل میشدم و در کنارش خوشحال بودم ما مثل پازلی بودیم که اگه یه تیکه اش گم میشد دیگه پازل قابل درست شدن نبود .به انگشتش که بجای حلقه ازدواج یه حلقه که با گل
رز درست شده بود؛ نگاهی انداختم و بوسه ای روش گذاشتم که با تعجب نگاهشو بهم دادو با دیدن لبخندم اونم لبخندی روی لباش نشست و گفت : وقتی رفتیم فرانسه دوست داری چی بخوریم ؟کمی فکر کردم و با گفتن " هر چی تو بخوری منم می خورم " جوابشو دادم که یهو لباش آویزون شد و با برگردوندن سرش و ول کردن دستم گفت : فعلا باهام حرف نزن .
هر چی سعی کردم کاری کنم که بهم نگاه کنه و بتونم صورت خوشگلشو ببینم با شکست مواجه شدم پس با نفس نفس زدن روی تخت دراز کشیدم و به دختری که بهم پشت کرده بود نگاهی انداختم و با لبخندی که از روی خوشحالی بود منم بهش پشت کردم و سعی کردم خودمو به خواب بزنم که طولی نکشید و درست مثل حدسی که میزدم اینبار اون شروع کرد به تکون دادنم
و چسبیدن بهم .وقتی دستش روی بازوم بود دستشو گرفتم و اونو
به سمت خودم کشیدم و روم افتاد و با قفل شدن
چشم هامون بهم؛ لبخندی زدم و گفتم : الان آشتی ؟!بدون جواب دادن خواست از روم بلند شه که با یه حرکت اینبار من روش نشستم و ادامه دادم : هنوز جوابمو نگرفتم ازت ..
جنی : اگه من یه غذای دریایی بخورم بازم می خوریش ؟!
لیسا : آره چرا که نه .
جنی : حتی با وجود اینکه از غذاهای دریایی بدت میاد ؟!
سرمو تکون دادم و جواب دادم : آره میخورمش .
ما خیلی متفاوت بودیم اون سفید دوست داشت
ولی من سیاه اون رنگی رنگی بود ولی من مشکی
اون دخترونه رفتار میکرد ولی من پسرونه که همین
ما رو بهم متصل میکرد و با وجود قهر کردنای زیادمون بازم دلمون برای همو بغل کردن تنگ میشد .از روش بلند شدم و رفتم سمت چمدونامون تا لباس های سفرمون رو آماده کنم آره درسته ما وجه مشترک هم با هم داشتیم و هر دومون عاشق مسافرت کردن بودیم و همیشه هم برخلاف هم نبودیم؛ یعنی عاشق کسی شدن اینجوریه که تموم خواسته هاشو قبول کنی و بخاطرش همه کاری انجام بدی ؟
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که جنی رفت تا لباس هاشو عوض کنه و منم همینجوری روی زمین نشسته بودم و مشغول چک کردن چمدونامون بودم که چیزی رو یادمون نرفته باشه که یهو با ظاهر شدن دخترک کیوت و سکشی دهنم باز موند و با خیره شدن بهش
از شدت خوشگلیش مونده بودم چی بگم .
ESTÁS LEYENDO
Oneshot blackpink
Historia Cortaسلام بلینک های قشنگ توی این بوک کلی داستان از بلک پینک میزارم 😍😉 این وانشات ها توی چنل زیر هم گذاشته شده پس خوشحال میشم اونجا هم ما رو دنبال کنید 🥰💖 Fiction_blackpink 🖤 کاپل ها : لیسو؛ چهسو؛ چهنی؛ جنلیسا؛ چهلیسا؛ جنسو