پارت سومبا باز کردن چشمام لیسا رو کنارم دیدم که هنوز خواب بود؛ با دیدنش لبخندی روی لبام اومد و از فاصله ی نزدیکی بهش خیره موندم اون یه دختر نترس و شجاع بود ولی موقع خواب مثل یه بچه ی چهار ساله بود که باید یکی ازش مراقبت می کرد .
با فکر کردن به اینکه بعدش چی میشه و یا اینکه چطور از چنگ اون زامبی ها فرار کنیم سرم درد گرفت . فکرم همش مشغول بود * یعنی ما زنده میمونیم ؟ * جوابی برای سئوالم نتونستم پیدا کنم ولی سعی کردم به آینده امیدوار باشم .
دوباره به لیسا نگاه کردم و آروم با دستم موهای کنار چشماش رو کنار زدم که یهو با شنیدن صداش به عقب رفتم .
لیسا که هنوزم چشماشو بسته بود لب زد : تا کی باید چشمامو بسته نگه دارم ؟
جنی : هان ؟!
لیسا : آخه نگام میکردی برای همین گفتم خودمو به خواب بزنم ..
جنی : یعنی نخوابیده بودی ؟؟
* چرا اینقدر خجالت میکشم پیشش ؟! لعنتی اینجوری که آب میشم میرم روی زمین .. *
جنی لبشو از خجالت گاز گرفت و ادامه داد : میتونی چشماتو باز کنی .
وقتی چشماشو باز کردم بهش پشت کردم که چشمم به چشماش نیوفته چون بیشتر خجالت میکشیدم .
لیسا که داشت لباس هاش رو تنش میکرد با تعجب لب زد : چرا برنمیگردی که نگات کنم ؟
آروم جواب دادم : همینجوری خوبه؛ چیزه من میرم کمی خوراکی بیارم ..
خواستم بلند شم و برم که با گرفتن دستم نذاشت برم
و از پشت بغلم کرد و لب زد : داری ازم دوری میکنی ؟دستامو گذاشتم روی دستاش که دور کمرم بود و جواب دادم : چیزه فقط یکم خجالت میکشم ..
لیسا آروم دستاشو از دور کمرم برداشت و لبخندی زد و گفت : پس میزارم بری برای امروز ..
بوسه ای روی گونه اش گذاشتم و رفتم که کیف رو بردارم . یه چیزی خوردیم و دوباره راهی خونه ی مامان بابام شدیم . انگار این مسیر هیچ زامبی نبود
و کل مسیر رو بدون دردسری طی کردیم .تا اینکه رسیدیم به نزدیکی خونه و اونجا بود که با دیدن جمعیت زیاد زامبی هایی که دور خونه جمع
شده بودن مجبور شدیم خودمونو پنهون کنیم .لیسا بهم نگاه کرد و با صدای خیلی آرومی گفت : این میله رو محکم بگیر دستت و همینجا بمون تا برگردم ..
مچ دستشو گرفتم و گفتم : ولی قول بده که برگردی باشه ؟ ..
لبخندی زد و دستمو گرفت و جواب داد : قول میدم .
اینو گفت و با همون شیشه ای که دستش بود راه افتاد به مسیری که زامبی ها اونجا تجمع کرده بودن .
![](https://img.wattpad.com/cover/340427113-288-k490191.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Oneshot blackpink
Historia Cortaسلام بلینک های قشنگ توی این بوک کلی داستان از بلک پینک میزارم 😍😉 این وانشات ها توی چنل زیر هم گذاشته شده پس خوشحال میشم اونجا هم ما رو دنبال کنید 🥰💖 Fiction_blackpink 🖤 کاپل ها : لیسو؛ چهسو؛ چهنی؛ جنلیسا؛ چهلیسا؛ جنسو